۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

سالروز ازدواج حضرت علی علیه‏السلام و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

شور بی‏پایان
عباس محمدی
ستاره‏های چشمک‏زن، ریسمان بسته‏اند آسمان کوچه‏هایی را که قرار است از امشب، مهربانی‏هایتان را در آنها قدم بزنید. کوچه‏هایی که هم‏قدم می‏شوند از امشب جاده‏های زندگی را با شما. دیوارهای مدینه کل می‏کشند پیوند خجسته ابر و باران را، دریا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را که از امشب، پرندگی در نگاه‏های مهربانانه شما به اوج خواهد رسید.
صدای دست ابرها را که بر دف ماه می‏کوبند، نسیم در ردپایتان می‏ریزد تا خاک، لبخند بزند آرامش قدم‏های همراه و صمیمیتان را که زندگی را بر چشم‏های ناپیدای جاده‏های بی‏پایانش هم‏قدم شدید؛ آرام‏تر از صدای بال پرندگانی که بر ابرها راه می‏روند، شیرین‏تر از رودهایی که به دریا می‏ریزند. امشب، خانه‏ای محقر، آغوش گشوده رؤیای شیرین زندگی با ماه و خورشید را بی‏صبرانه دهان گشوده هلهله شادی فرشتگان را که پایکوبی نخلستان‏ها را به تماشا نشسته‏اند. خانه‏ای که آمدنتان را اسپند دود می‏کند تا دفع کند هر چه چشم شور را از این همه شور بی‏پایان برای آغاز؛ آغازی که پر از بوی لبخند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.
خانه، مشتاق ایستاده تا سلام کند لبخند شکرریز پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را که پیشاپیش شما قدم برمی‏دارد تا در بگشاید آغاز همسفریتان را تا هم‏شانه هم عشق را به سرانجام برسانید.
ما به نامِ هم بودیم
نزهت بادی
ما به نام هم بودیم؛
از همان روز نخست که خداوند
نام هر جفت عاشقی را
بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق،
کنار هم نوشت
ما به نام هم بودیم
این راز را خدا می‏دانست
و مردی زلال‏تر از آیینه که در انتهای شب فاصله
محرم دلتنگی‏های مشترکمان بود.
ما به نام هم بودیم؛
مثل عطر پراکنده در هوای غروب که
هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می‏کشاند
مثل روشنای مهتاب پشت پنجره
که در چشم‏های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی‏اندازد.
ما به نام هم بودیم؛
زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب
ترک خورد
و دانه‏های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت
تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداشتی
و این راز رسیدن من و تو بود
ما به نام هم بودیم؛
این راز را خدا می‏خواست
و مردی که قرائت سبز وصل را
برای روز یکی شدن ما
در لهجه صریح آفتاب، ذخیره کرده بود.
دو گوهر هستی
خدیجه پنجی
بهشت از رایحه‏ای دلنوار، سرمست می‏شود.
جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.
بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می‏خواند برای علی علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می‏شود.
طوبی، دل‏انگیزترین نغمه‏اش را شاباش می‏فرستد.
صدایی می‏شکوفاند جان‏ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می‏فرستد.
زمین:
خانه وحی، مهبط فرشتگان است.
مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.
از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن‏آویز علی می‏شود.
راز عشقی بزرگ.
مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.
دو دریا به هم می‏پیوندند در قداستی بی‏نظیر.
دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد.
و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می‏کشد.
و عشق که از تلاقی این دو متولد می‏شود؛ آب و خاک،
دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه‏سار محبت و مهربانی این عروس و داماد.
«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛ و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می‏آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».
و حقیقت ادامه می‏یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛
زیر یک سقف، پای سفره‏ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن
و تاریخ عشق، از همین‏جا آغاز می‏شود.
لباس جشن
محمد کاظم بدرالدین
شادی کم‏سابقه بین فرشتگان برای چیست؟ مژده و بشارتی داده‏اند آیا؟
شکوفا شدنِ گل‏های لبخند در جایْ جایِ زمین از چه روست؟ بهار آمده است آیا؟
شهر لبریز از نایابیِ این چنین محبتی است و کوچه‏ها سرشار از حروفِ قشنگِ دوستی است.
سادگی در این وَصلتِ آسمانی، چشم‏های بی‏وضو را خیره کرده است. همیشه این‏گونه بوده که پاره‏ای با دیدن آیه‏های قرآن در حسادت خویش می‏سوخته‏اند.
درختان خم می‏شوند به احترام دستانی که به هم رسیده‏اند.
فصل باران رحمت‏های الهی در لحظاتِ اردیبهشتیِ زمین است.
چشمانِ آهو صفتِ عشق را این پیوند ملکوتی پُر کرده است.
آفرین بر این نهضتِ جدیدِ عشق!
هر چقدر آذین‏بندی و آراستگیِ الفاظ در گوشه و کنار مجلس صورت گیرد، هیچ اغراق نشده. روزها تا وقتی ندیده بودند این تلاقیِ زیبایی را، که هیچ؛ از این به بعد اما می‏بینند و بهانه می‏گیرند. افسوس می‏خورند؛ ای کاش ذره‏ای از رنگ این وصال عشق، برای ما هم ذخیره شود!
موسم وفور ستاره‏های میمنت در شب‏های کور است. گوارایی از افقی دیگر سر زده. چقدر این ساعات ما را به یاد خدا می‏اندازد؛ خدایی که واژه لیاقت را آفرید و از ابتدایِ آفرینش، این دو وجود لطیف را بر سر یک سفره نشاند. چقدر رنگِ این الفت، به بهار می‏زند!
فصلِ تصاعد شگفتی‏های مبارک از یکنواختیِ شومِ خاک است.
به راستی کدام لباس برای این محفل باشکوه، به اندامِ خورشید می‏آید؟
... و کائنات، بر زیبایی دو گوهر کنار هم نشسته، صلوات می‏فرستند.
دو گوهر دریا
امیر اکبرزاده
پیامبر به صورتت لبخند می‏زند و دستان فاطمه‏اش را ـ میوه دلش ـ را به دستانت می‏سپارد و باز با تبسمش اولین هدیه پیوندتان را تقدیم می‏کند.
دستان فاطمه در دستانت قرار می‏گیرد و دعای پیامبر است که همراهی‏ات می‏کند. پا به پای همسرت به سمت خانه‏ات گام برمی‏داری و پیامبر همچنان با نگاه، بدرقه‏ات می‏کند... .
بر لبت تبسم رضایت است و در چشمانت برق امید.
به فاطمه نگاه می‏کنی، دلت گواهی می‏دهد که نیمه دیگرت را پیامبر به تو سپرده است.
به فاطمه نگاه می‏کنی و خود را خوش‏بخت‏ترین مرد عالم می‏بینی، «چه زوج خوبی! چقدر مکمل یک‏دیگرند این دو گوهر دریای کرامت، رأفت، لطف و سخاوت و عشق و...!»
در چشمان فاطمه‏ات می‏بینی زنی را که تکیه‏گاه دلتنگی‏های توست. در چشمان فاطمه‏ات می‏بینی امیدی را که... .
اما ناگهان اشک در چشمانت حلقه می‏زند؛ در چشمان فاطمه‏ات چه دیده‏ای که این‏گونه دریای دلت به تلاطم افتاده است؟
عروسی خوبان
قنبر علی تابش
امروز روز پیوند زهرا و علی است.
عاشقانه‏ترین روز تاریخ.
عاشقانه‏ترین فصل زندگی بشر.
فصل بهار عشق، فصل بهار عاشقان.
فصل ماه و آفتاب.
فصل آینه و آب.
امروز در سرزمین رسالت، بهار می‏شود.
امروز درخت «عصمت» در خانه وحی شکوفه می‏کند و به بار می‏نشیند.
امروز باغ ملکوت سبزترین بهارش را تجربه می‏کند.
امروز ملایک، خرمن خرمن گل به دامن می‏کنند.
امروز، «سخن از نسل گل‏ها در میان است».
امروز آینه عرش، روشن‏ترین است.
امروز فصل فروردینِ دین است.
امروز باغ ولادت خرم‏ترین است.
خرم‏تر از اردیبهشت، خرم‏تر از بهشت.
بهشت امروز آرزو می‏کند کاش به جای مدینه باشد، تا قدم‏گاه استوارترین گام‏های عشق قرار گیرد.
عشق علی امروز چه منجلی است. امروز زهرا مهمان دل علی است. دل علی، امروز عرشی‏تر از همیشه است. امروز علی عاشق‏تر از همیشه است. شیداتر از همیشه است. امروز علی لب به شعر می‏گشاید. امروز حماسی‏ترین مرد تاریخ زبان به تغزل می‏گشاید:
«ولی الفخر بفاطم و ابیها
ثم فخری برسول اللّه‏ اذ زوجنیها؛
من به فاطمه و پدرش افتخار می‏کنم. و مباهات می‏کنم به رسول خدا، هنگامی که دخترش را به ازدواج من درآورد».
پیراهن عروسی
علی خالقی
آن روز، تمام بازار شهر در التهاب بود. اهل بازار را ولوله‏ای بود وصف‏نشدنی. می‏گفتند که علی علیه‏السلام ـ شجاع‏ترین مرد عرب ـ زره خود را برای فروش آورده است تا هزینه ازدواج خویش را فراهم کند. نمی‏دانم چرا دلشوره‏ای عجیب مرا فرا گرفته بود. مدتی دکان خیاط را برانداز کردم تا اینکه کسی برای خرید من مراجعه کرد. دلشوره‏ام بیشتر شد. احساس اضطراب داشتم. به راستی به کدام خانه دعوت شده بودم؟
و تازه فهمیدم که مجلس عروسی علی علیه‏السلام است و من قرار است تن‏پوش عروس او باشم. چه عروسی؛ دختر بهترین خلق خدا، دختر رسول اکرم.
من پیراهن عروسی زهرا علیهاالسلام شده بودم.
چنان سرمست شادی بودم که احساس کردم عالمی مرا به چشم حسرت می‏نگرد. من تن‏پوش قامتی بودم که خداوند بر او فخر می‏کرد و رسولش از آن بوی بهشت می‏جست. صدای نفس‏های قدسی او را می‏شنیدم که با هر نفس، ذکری می‏گفت و کائنات با او تکرار می‏کردند. من بر تن کسی بودم که وقتی به نماز می‏ایستاد، نمازش در پس پرچین حضور ملائک، غرق می‏شد که گویی او را به عرش می‏بردند و رو در رو با معبود خویش سخن می‏گفت.
لطفی عظیم، شامل حالم شده بود؛ بی‏آنکه شایسته آن باشم. چه نیکو مجلسی است این جشن؛ گویی تمام انبیا، به تهنیت‏گویی رسول خدا آمده‏اند و خلق، در شور و شعف، علی علیه‏السلام را شادباش گویند.
آن‏قدر در این سرور غرقم که در خویش نمی‏گُنجم.
جماعت، برای همراهی عروس، به سمت علی علیه‏السلام راه افتادند، کوچه‏ها را طی می‏کردند و من در شادی خویش، جماعت را می‏نگریستم. ناگاه، صدایی جماعت را از راه رفتن باز داشت؛ صدایی که بانوی مرا خطاب کرده بود و طلب یاری می‏کرد. تمام مردم، منتظر جواب او بودند که ناگاه امر کرد که پیراهن کهنه‏اش را بیاورند. باور نمی‏کردم! مرا از تن درآورد و به سائل دارد. حتی آن زن سائل هم باور نمی‏کرد. چه می‏کنید بانوی من؟!
جماعت، حیرت‏زده می‏نگریستند. من که بهت‏زده در دستان آن سائل پیر می‏نگریستم و در این اندیشه بودم که چگونه بی‏هیچ منتی مرا بخشید و به سمت خانه امیدش رفت؛ ولی دیدم که سائل پیر، چشمانش را چون دو چشمه جوشان جاری کرده بود و زیر لب او را دعا می‏کرد. من دیدم که علی علیه‏السلام با دیدن من در دست آن فقیر بی‏نوا، قطرات اشک، بر لبخند زیبایش چکیده می‏شد. من دیدم که رسول خدا از شنیدن این واقعه آن‏قدر گریست که ندای «فداها ابوها» فضا را پر کرد. چه مجلس جشنی بود که با اشک پایان گرفت!
خداحافظ، بانوی من که خلق در حیرت زندگانی تواَند!

ازدواج در اسلام


پدیدآورنده:زهرا بحرینی،

،
مقدمه
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک‏لآیات‏لقوم‏یتفکرون.»(روم:21)
ازدواج نخستین سنگ بنای تشکیل‏خانواده و بالطبع، جامعه و اجتماع است و میزان اندیشه و تدبر در آن در میزان پیشرفت‏یا انحطاط و صعود یا سقوط جامعه تاثیر دارد. ازدواج دارای آثار و نتایج‏بسیاری است; از جمله: ارضای غریزه جنسی، تولید و بقای نسل، تکمیل و تکامل انسان، آرامش و سکون، پاک‏دامنی و عفاف و نتایج متعدد دیگر.
از این‏رو، اسلام - به عنوان یک مکتب آسمانی - آن را نه تنها کاری محبوب و مقدس دانسته، بلکه جوانان را مؤکدا بدان توصیه کرده است. هر ازدواجی دارای اهداف خاص خود است، ولی در این میان، برخی از اهداف کم ارج و کم اهمیت و در نتیجه، ناپایدارند و نمی‏توانند برای همیشه و یا حتی مدتی دراز خوشبختی زوجین را تضمین‏کنند. برخی نیز ارجمند، مهم و در نتیجه پایدارند. بنابراین، شایسته است ازدواج با توجه به این اهداف در نظر گرفته شود.
ازدواج از این نظر که عاملی برای نجات از آلودگی، موجبی برای نجات از تنهایی و سببی برای بقای نسل است، خودداری از آن همیشه سبب ایجاد بی تعادلی، نابهنجاری رفتاری و زمانی هم فساد شخصیت و حتی بیماری جسمی می‏گردد. بنابراین، بهترین و بالاترین نعمت‏ها برای هر زن و مرد از نظر اسلام تشکیل خانواده است.
گمان نمی‏رود از بین مکاتب و مذاهب، هیچ مذهبی به اندازه اسلام درباره ازدواج بحث کرده باشد. ازدواج از نظر اسلام امری مستحب، مورد تاکید و از سنن انبیا علیهم السلام معرفی شده و جوانی که بدان تن دهد در حقیقت، همگام با آفرینش و سعادتمند است.
ازدواج از نظر اسلام پیمان مقدسی است که برقراری آن بر اساس مقررات، آداب و رسوم، تشریفات، سنن و قوانین خاصی صورت می‏گیرد.
معمولا می‏گویند که خانواده مسؤول بسیاری از عیوب و بدبختی‏های جامعه است. این مطلب قابل قبول است، ولی در عبارتی گویاتر و رساتر می‏گوییم: در واقع، عدم خانواده به معنای واقعی - کلمه است که مسؤول عیوب و بدبختی‏هاست و این اغلب بدان دلیل است که در تشکیل آن فکر و هدف ارزیابی شده وجود نداشته است.
بسیاری از جوانان با افکار از پیش ساخته و اندیشه‏های رؤیایی وارد زندگی زناشویی می‏شوند و می‏خواهند از راه تصادف و شانس، زمینه را برای داشتن یک کانون سالم پدید آورند، در حالی که تن دادن به ازدواج بدون هدف و روش سنجیده همانند قرار دادن اساس ساختمان بر روی زمینی سست و لرزان است که محلی برای زندگی اطمینان‏بخش نخواهد بود.
خانواده از قدیم‏الایام، مرکز هرگونه ثروت اجتماعی و کانونی برای تولید و پرورش شخصیت‏هاست، سرنوشت و حیات آن به سرنوشت و حیات جامعه بستگی دارد و نقش آن در وحدت و عظمت‏یک جامعه فوق‏العاده اساسی است. لذا، چنین مهمی را نمی‏توان به مسامحه و سهل‏انگاری نگریست. انسان در زندگی نیازهایی دارد که باید تامین شود و همان‏گونه که از نظر غذا و دوا و لباس و مسکن نیازمند است، از نظر غریزه جنسی و دیگر غرایز فکری و اخلاقی نیز نیازمند است.
در این مختصر، برآنیم تا در حد مقدور و به اختصار، در زمینه فلسفه و هدف از ازدواج سطوری را به رشته تحریر در آوریم و نیم‏نگاهی به این سنت مؤکد اسلامی از خلال برخی آیات، روایات و اقوال صاحب‏نظران بیفکنیم. اما بجاست پیش از شروع این بحث، با چند نکته آشنا شویم:
ازدواج چیست؟
ازدواج قراردادی رسمی برای پذیرش یک تعهد متقابل به منظور تشکیل زندگی خانوادگی است تا طرفین ازدواج در سایه آن، در خط سیر معین و شناخته شده‏ای از زندگی قرار گیرند. این قرارداد با رضایت و خواسته زن و شوهر و بر مبنای آزادی کامل دو طرف منعقد می‏گردد و در پرتو آن، روابطی بس نزدیک بین آن دو پدید می‏آید. این قرارداد، ارتباط و پیوند دوطرفه به وسیله الفاظ و عباراتی معین انجام می‏گیرد که آن را «عقد» یا پیمان ازدواج می‏نامیم.
معنا و مفهوم «عقد»
«عقد» از نظر لغت‏به معنای «گره زدن‏» و خود «گره‏» است و در اصطلاح، هر چیزی است که در سایه آن، رابطه‏ای میان دو فرد یا دو گروه ایجاد می‏شود.
در زبان ازدواج و زناشویی، «عقد» عبارت است از ایجاد پیوندی مشترک بین زن و شوهر که در سایه آن، حقوق ، تعهدات و مسؤولیت‏های دو جانبه پدید می‏آید. به دیگر سخن، «عقد» قراردادی به منظور مشارکت دو تن در زندگی خانوادگی‏وایجادنوعی‏روابطشرعی‏وقانونی است.
فلسفه و هدف از ازدواج
هدف از ازدواج هم برای مرد و هم برای زن، پاسخ مثبت دادن به سنت الهی و تولید نسل است. لذا، هر دو در این زمینه بر یک عقیده‏اند. فلسفه ازدواج براساس این دو مبنا ملاک دین و نجابت است. در نتیجه، هدف از ازدواج و تولید نسل، مقدس می‏گردد و هیچ‏یک از مادیات ملاکی برای آن به حساب نمی‏آید.
اصولا فلسفه خلقت زن و مرد (زوجیت) تولید مثل است، همان‏گونه که این زوجیت در سایر حیوانات و حتی گیاهان نیز وجود دارد. نکته اصلی که باید در ازدواج مورد توجه هر دو طرف باشد دین و کمال است. از این‏رو، از روایات نقل شده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام چنین برمی‏آید که هر کس ممکن است‏به یکی از این
چهار دلیل ازدواج کند: 1- پول; 2- دین; 3- زیبایی; 4- شهرت و عنوان. بین این چهار هدف، دین از همه بالاتر و بهتر است.
اما به طور کلی، ضرورت‏های ایجاب کننده ازدواج عبارت است از:
الف - ضرورت‏های فردی;
ب - ضرورت‏های اجتماعی;
ج- ضرورت‏های مذهبی.
در ذیل، به تفصیل از این موارد بحث می‏کنیم:
الف - ضرورت‏های فردی
1- پاسخ مثبت‏به فطرت: انسان به حکم فطرت، دارای غریزه جنسی است و طبیعت و فطرتش ایجاب می‏کند که رشد نماید، به سوی کمال برود و وقتی‏رشدیافت‏وبه‏درجه‏کمال رسیدارضا و اقناع شود.براین‏اساس،برای‏حفظ جان و تعادل نظامات روانی، ضروری است که آدمی به ازدواج تن دهد.
2- موجبی برای بروز استعدادها: استعدادها برای بروز و تکامل خود نیازمند محیطی امن و آرامند. ازدواج برای جوان آرامش و آسایش ایجاد می‏کند، استعدادهای او را به حرکت درمی‏آورد و به او امکان می‏دهد که از آن به نیکی بهره‏برداری کند.
3- موجب امنیت و آسایش: اصولا «بلوغ‏» یعنی شکوفایی غریزه، چه برای پسر و چه برای دختر که همراه بحران است. ازدواج این بحران را تسکین می‏دهد، برای جوان محیط امن و آرام ایجاد می‏نماید، در سایه وجود عواطف خانوادگی، روح سرکش او مهار می‏شود و موجباتی برای برخورداری او از نیروی فکری فراهم می‏شود.
4- موجب نجات از تنهایی: به عقیده دانشمندان و فلاسفه، انسان موجودی مدنی‏الطبع و بالفطره اجتماعی است. از این‏رو، محتاج پناه و یاور و یاری دلدار است. ازدواج این فایده را دارد که آدمی را از تنهایی و اعتزال نجات دهد و همدلی در کنار او، در بستر او و در آغوش او قرار دهد تا وجودش راعین‏وجودخودبداندودرغم‏ودردش‏شریک باشد.
ب - ضرورت‏های اجتماعی
ازدواج هرچند از یک نظر ، مساله‏ای شخصی و خصوصی است، ولی از نگاهی دیگر، دارای جنبه و اهمیتی اجتماعی می‏باشد. بر این اساس، ازدواج از ارکان مدنیت و راهی مطمئن برای تامین آسایش جامعه و رفاه بشریت است. سود و زیان ازدواج تنها متوجه زوجین نیست، بلکه افراد اجتماع نیز به گونه‏ای از آن برخوردار می‏شوند.
بی‏تردید، ازدواج رابطه‏ای است که طرفین ربط را تا حد زیادی از بی‏بند و باری و روابط نامشروع و انحرافات اخلاقی و جنسی مصون می‏دارد. این موضوع به تناسب حال طرفین و محیط اجتماعی و امکان انجام سایر گناهان متفاوت است. هم‏چنین سایر جنبه‏های شخصی و اجتماعی نیز در این زمینه مؤثر می‏باشد که گاهی این عمل سبب مصونیت انسان از نیمی از گناهان و معاصی و گاهی بیش‏تر است. لذا، در بعضی از روایات ازدواج را وسیله حفظ نیمی از دین و برخی روایات، دو سوم دین بیان کرده‏اند. (1)
زندگی هر یک از زن و شوهر منقسم به دو قسم است:
1- روابط داخلی و خانوادگی;
2- روابط خارجی و اجتماعی.
بنابراین، زن صالح در خانواده وسیله تحقق سعادت مرد در نیمی از زندگانی او و مرد نیکوکار برای زن وسیله سعادت نیمی از روابط حیاتی اوست; زیرا ازدواج وسیله موفقیت هر یک از طرفین در مقدار زیادی از وظایف عبادی خواهد بود که در روایات ائمه اطهار علیهم السلام به نیمی از دین تعبیر شده است.
ج - ضرورت‏های مذهبی
ضرورت‏های مذهبی ازدواج از دوجنبه قابل بررسی‏اند: از جنبه آیات و از جنبه روایات.
1- ازدواج در آیات: این سؤال همواره مطرح بوده است که چرا خداوند انسان‏ها و یا حیوانات و حتی گیاهان را زوج آفرید؟ فلسفه زوجیت انسان‏ها، گیاهان و حیوانات چیست؟ در پاسخ به این سؤال، به اجمال می‏توان گفت که فلسفه زوجیت در انسان‏ها به ازدواج بازمی‏گردد. اما پس از آن، این سؤال مطرح می‏گردد که آیا ازدواج فقط برای تامین غریزه جنسی است؟ آیا برای شروع مسائل اجتماعی است؟ آیا برای ایجاد انس میان دو زوج مخالف با هم است؟ در پاسخ باید گفت که خیر، هدف از ازدواج این مسائل نیست. فلسفه ازدواج چیز دیگری است و آن امتداد نسل، بقای آن و اتمام ترکیبات عاطفی زن و مرد به دلیل تولید مثل می‏باشد، همان‏گونه در برخی از آیات به این مطلب اشاره شده است:
خداوند در سوره نساء، آیه 7 می‏فرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا و نساء کثیرا و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا»; ای مردم، بترسید از پروردگار خود که شما را از یک تن آفرید و از او جفتش را بیافرید و از آنان مردان و زنان بسیاری گسترانید و بترسید از خداوندی که از او و از ارحام پرسش می‏شود. خداوند بر شما نگاهبان است.
در آیه 11 سوره شوری نیز می‏فرماید: «فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شی‏ء و هو السمیع البصیر»; او پدید آورنده آسمان‏ها و زمین است. برای شما از جفت‏خودتان همسرانی قرار داد و از جنس حیوانات نیز جفت‏هایی آفرید تا بر شما بیفزاید و نسل تکثیر پیدا کند. همانند او چیزی نیست. او شنوای بیناست.
2- ازدواج در روایات:اسلام در این زمینه، دو دسته را مخاطب قرار داده است و ازدواج را به آن‏ها توصیه می‏کند:
1- کسانی را که به قصد ارضای غریزه شهوت و محافظت از آلودگی ازدواج می‏کنند، ولی از پیدایش نسل جلوگیری می‏نمایند.
2- کسانی را که علاوه بر ارضای غریزه شهوانی، قصد تشکیل خانواده نیز دارند و در نتیجه، خواهان نسل هستند. اما به طور کلی، دسته دوم بیش‏تر مورد خطاب‏اند; زیرا خانواده بدون فرزند در همان وصلت و گوشه حجله، بدون استمرار و دنباله خلاصه می‏شود.
نظر به وجود منافع و اهمیت‏های ازدواج است که اسلام آن را تایید کرده و ضرورت آن را در درجه اول اهمیت و مورد تاکید قرار داده است. ضرورت‏های‏ازدواج‏ازنظر اسلام به قرار ذیل است:
1- محبوب‏ترین بنا: بنای تشکیل خانواده در اسلام محبوب است، تا آن‏جا که هیچ سازمان و بنایی نزد خدا محبوب‏تر از آن نیست. لذا، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می‏فرمایند: «ما بنی بناء فی الاسلام احب الی الله من التزویج‏»; نزد خداوند هیچ بنایی محبوب‏تر از خانه‏ای نیست که از طریق ازدواج آباد گردد. (2)
2- عامل حفظ پاک‏دامنی و کسب اخلاق نیک: ازدواج از نظر اسلام وسیله‏ای برای پاک‏دامنی و پاک‏دامن زیستن است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیدبن حارثه فرمودند: ازدواج کن تا پاک‏دامن باشی (3) و در سخنی دیگر، فرمودند: مردان را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیکو، ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد گرداند. (4) در روایتی دیگر، به زنی که گفته بود، دیگر ازدواج نخواهم کرد، فرمودند: «ازدواج برای حفظ عفاف لازم است.» (5)
3- عامل تکمیل دین: ازدواج غیر از ایجاد نظم در زندگی، وسیله‏ای برای حفظ و تکمیل دین است. بدان دلیل، ازدواج تکمیل کننده ایمان است که به وسیله آن، بسیاری از گناهان از وجود آدمی ریشه‏کن می‏شود و راه برای سعادتمندی او از هر سو فراهم می‏گردد. لذا، رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «من تزوج فقد احرز نصف دینه‏»; (6) هر کس ازدواج کند نیمی از دینش را باز یافته است. در جای دیگر، فرمودند: «ما من شاب تزوج فی حداثة سنه الا عج‏شیطانه یا ویله عصم منی ثلثی دینه‏»; (7) هر کس در ابتدای جوانی ازدواج کند شیطان فریاد می‏کند: ای وای، دو سوم دین خود را از شر من حفظ کرد.
4- موجب ازدیاد نسل: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «تزوجوا فانی مکاثر بکم الامم غدا فی القیامة‏»; (8) ازدواج کنید; زیرا من به زیادتی شما نسبت‏به امت‏های دیگر در قیامت مباهات می‏کنم. (این‏که امروزه در کشور ما با توجه به احکام ثانویه، به مهار جمعیت‏حکم می‏شود مطلب دیگری است که این مختصر مجالی برای طرح آن نیست.)
5- موجب ازدیاد مسلمانان: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ما یمنع المؤمن ان یتخذ اهلا لعل الله یرزقه نسمة تثقل الارض بلا اله الا الله‏»; (9) چه مانعی داردکه مؤمن زنی‏بگیرد تاخداوند فرزندی نصیبش کند که با کلمه لا اله الا الله زمین را گرانبار کند؟
6- موجب ازدیاد روزی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اتخذوا الاهل فانه ارزق لکم‏» (10) ; روزی را به وسیله زن گرفتن زیاد کنید. در حدیث دیگری، امام رضا علیه السلام می‏فرمایند: «اذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه‏»; (11) اگر خواستگاری آمد که دین و اخلاقش را پسندید او را اجابت کنید. در روایتی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «من ترک التزویج مخافة العیلة فقد ساء ظنه بالله عزوجل ان الله یقول: ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله‏»; (12) هر کس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستی‏ترک کندبه خدا سوء ظن برده است، زیرا خداوندمی‏فرماید:اگر (زن‏وشوهر) فقیر باشندخدا هر کدام را از کرم خود بی‏نیاز می‏کند. بنابراین، در هر صورت، روزی زن و مرد با خداست.
7- نشانه پیروی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: حضرت علی علیه السلام فرمودند: «تزوجوا فان التزویج‏سنة رسول الله فانه کان یقول: من کان یحب ان یتبع بسنتی فان من سنتی التزویج‏»; (13) ازدواج کنید، ازدواج سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است. آن جناب می‏فرمودند: هر که می‏خواهد از سنت من پیروی کند، بداند که ازدواج سنت من است.
8- نشانه پیروی از سنت پیامبران علیهم السلام: امام رضا علیه السلام فرمودند: «ثلاث من سنن المرسلین: العطر و اخذ الشعر و کثرة الطروقة‏»; (14) سه چیز از سنت‏های پیامبران است: استعمال عطر، ازاله موهای زاید و ازدواج کردن.
9- موجب جلب رضایت الهی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ما من شی‏ء احب الی الله عز وجل من بیت‏یعمر فی الاسلام بالنکاح‏»; (15) هیچ چیز نزد خداوند محبوبتر از این نیست که خانه‏ای در اسلام به وسیله ازدواج آباد گردد.
10- موجب کسب طهارت معنوی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «من احب ان یلقی الله طاهرا مطهرا فلیلقه بزوجة‏»; (16) هر کس می‏خواهد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات کند باید هنگام مرگ متاهل باشد.
11- بهترین بهره و سود: امام رضا علیه السلام فرمودند: «ما استفاد امرء بعد الاسلام فائدة خیرا من امراة مسلمة ...»; (17) پس از ایمان به خدا، هیچ انسانی بهره‏ای بهتر از همسری مسلمان به دست نیاورده است.
12- گشودن درهای رحمت الهی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «یفتح ابواب السماء بالرحمة فی اربع مواضع: عند نزول المطر و عند نظر الولد فی وجه الوالد و عند فتح باب الکعبة و عند النکاح‏»; (18) درهای رحمت آسمان در چهار موقع گشوده می‏شود: 1- هنگام باریدن باران; 2- وقتی که فرزندی (از سر مهر) به صورت پدرش بنگرد; 3- زمانی که در خانه کعبه گشوده می‏گردد; 4- در وقت اجرای عقد نکاح. (19)
نهی اسلام از عزوبت
از نظر اسلام، ازدواج کاری مقدس و تجرد چیز پلیدی است. این بر خلاف نظر کسانی است که رهبانیت را پذیرفته‏اند و سعی دارند بدان جنبه‏ای مقدس دهند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: آن کس که این آیین و مذهب همگام با فطرت مرا دوست دارد باید نسبت‏به سنت من پای‏بند باشد; یکی از سنت‏های من ازدواج است. (20)
در اسلام، سرباز زدن از ازدواج مساوی با تخلف از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و حتی از موازین اسلامی است. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس زمینه و امکانی برای ازدواج داشته باشد و در عین حال، از آن سر باز زند از ما نیست.
اسلام برخلاف رهبانان و تارکان دنیا، مجرد ماندن را نه تنها فضیلت نمی‏داند، بلکه آن را محکوم کرده و شدیدا از آن نهی فرموده است. زنی به حضور امام صادق علیه السلام رسید و گفت: من قصد ندارم شوهر کنم تا مرا نزد خدا فضلی باشد و اجر و ثوابی به من تعلق گیرد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: این سخن را رها کن; اگر تنها زیستن فضیلتی بود فاطمه علیها السلام، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله، بر این فضل سزاوارتر بود. (21)
بزرگان اسلام عزب ماندن را در صورت فراهم بودن وسایل ازدواج، ناروا و حرام دانسته و زناشویی را محبوب و مقدس شمرده‏اند. اسلام نیز تجرد را زشت می‏شمارد و می‏گوید: «شرارکم عزابکم‏»; (22) بدترین شما کسانی هستند که در حال عزوبت‏اند. احادیثی‏که ازعزوبت‏نهی می‏کنند بسیارند، ازجمله روایات ذیل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله:
- ازدواج کن و گرنه از گنه‏کاران محسوب خواهی شد; «تزوج و الا فانت من المذنبین.» (23)
- بیش‏تر دوزخیان عزب‏ها هستند; «اکثر اهل النار العزاب.» (24)
- ازدواج کن، وگرنه از راهبان نصارا خواهی بود; «تزوج و الا فانت من رهبان النصاری.» (25)
- ازدواج کن، وگرنه از برادران شیطان خواهی بود; «تزوج و الا فانت من اخوان الشیاطین.» (26)
- بدترین افراد امت من عزب‏ها هستند; «شرار امتی عزابها.» (27)
- دو رکعت نماز زن‏دار بهتر از یک روز نماز و روزه عزب است. «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یصلیها غیر متزوج. » (28)
خودداری از ازدواج عوارضی دارد که به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏کنیم:
1- خودداری از ازدواج زمینه را برای روابط جنسی نامشروع و غیر قانونی فراهم می‏کند که نمونه‏های آن را در کشورهایی که برای خود آمار و حسابی دارند، می‏بینیم. بدیهی است کودکی که به دور از عشق و بدون خواسته والدین یا در اثر یک ازدواج اجباری پدید آید هم مایه غم مرد است و هم موجب تنفر اجتماعی و این‏که آینده چنین کودکانی چه خواهد شد، به خوبی معلوم است.
2- خودداری از ازدواج موجب بیماری‏های وخیمی هم‏چون امراض تناسلی، ورم مفاصل و مانند آن می‏گردد و این مساله مورد تایید پزشکان امروزی است.
3- خودداری از ازدواج موجب از دست دادن گرمی و نشاط زندگی است. هر کس در دوران جوانی به ازدواج تن ندهد، در دوران پیری با رنج تنهایی مواجه خواهد شد.
4- خودداری از ازدواج موجب توسعه و گسترش فساد می‏گردد. افراد به سوی فساد اخلاقی سوق پیدا می‏کنند و درهای حیات آنان به دروغ، فحشا و بی‏بند و باری گشوده می‏شود. وجود غریزه در آدمی خود دلیلی بر ضرورت ازدواج و خودداری از آن، استقبال از خطرات خودآفرین و زمینه‏ای برای هجوم غم‏ها و نابسامانی‏هاست.
«تهذیب نفس‏»; فلسفه بزرگ ازدواج
زن و مرد لازم است در پرتو کانون گرم خانواده به تکامل دست‏یازند و همدیگر را با برخورداری از «صبر» و «شکر»، که دو رکن ایمان است، یاری کنند. شرع مقدس اسلام در تشکیل خانواده تنها به ارضای غریزه جنسی نظر ندارد، اگرچه این نکته مهم نیز جزئی از فلسفه ازدواج است و اسلام برای حفظ عفت عمومی در جوامع بشری، به دختران و پسران بالغی که نیاز به ازدواج دارند امر به پیوند و تشکیل خانواده کرده است، بلکه نکته مهم‏تری که اسلام از ازدواج و تشکیل خانواده دنبال می‏کند عبارت است از: «تهذیب نفس‏»; زیرا محیط خانه و کانون گرم خانواده را بهترین مکتب برای خودسازی و کسب کمالات می‏داند. حال اگر از این مکتب ارزنده و حیات‏بخش و انسان‏ساز درست استفاده نکنیم و یا آن را از هم بپاشیم، تقصیر از شارع مقدس اسلام نیست، بلکه خودمان مقصر هستیم که با عوامل گوناگون باعث‏سردی کانون خانواده یا از هم پاشیدگی آن شده‏ایم.
خلاصه و نتیجه بحث
از مجموعه بحث‏ها چنین نتیجه می‏گیریم که هدف از ازدواج در اسلام به مراتب، بالاتر و مقدس‏تر از آن است که تنها در حد کام‏جویی جنسی باشد; زیرا اگر چنین بود هیچ فرقی میان ازدواج انسان و جفت‏گیری حیوانات نبود و ازدواج مشمول این همه قوانین آسمانی و رهبری پیامبران علیهم السلام و راهنمایان قرار نمی‏گرفت. پس باید در آن اهداف مهم دیگری نیز وجود داشته باشد; از جمله: ایجاد، بقا و طهارت نسل، تکمیل و تکامل، مودت و صفا و از همه بالاتر، انجام وظیفه الهی. پیمان ازدواج پیمانی مقدس و الهی است. بدین‏سان، جز در سایه احکام الهی نمی‏توان آن را فسخ کرد. ازدواج امری اساسی و مهم است، باید در جامعه رشد و توسعه یابد تا افراد در سایه پای‏بندی بدان از بسیاری انحرافات و پیش‏آمدهای ناگوار مصون بمانند.
آن کس که تن به تشکیل خانواده ندهد، هم به خود جفا کرده است و هم به فردی دیگر از جنس مخالف که پاک‏دامن در انتظار همتای مؤمن برای تشکیل زندگی و بهره‏مندی از نعمت و آسایش آن است. البته شکی نیست که در انتخاب همسر باید طرقی اندیشید تا زندگی زناشویی دچار نابسامانی نشود و کودکان پای به جهان نهاده حاصل آن دچار افسردگی و ماتم نگردند.
پی‏نوشت‏ها:
1- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، آل‏البیت، ج 20، ص 17
2- میرزا آقا نوری‏طبرسی،مستدرک‏الوسائل،ج‏14،ص 153
3- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 35.
4- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 103، ص 222
5- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 166.
6 و 7- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 17
8- میرزا آقا نوری طبرسی، پیشین، ج 14، ص 149
9 و 10- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 14
11-12-13-14-15-16-17- همان، ج 20، ص 28 / ص 42 / ص 15/ ص 103/ ص 16/ ص 18/ ص 40
18- میرزا آقا نوری طبرسی، پیشین، ج 14، ص 152
19- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 15
20- همان
21- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 103، ص 219
22و 23- همان، ج 1037 ص 221
24- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 20
25و26و27- میرزاآقا نوری‏طبرسی، پیشین، ج 14،ص 155
28- شیخ حر عاملی، پیشین، ج 20، ص 18
سایر منابع
- سیدرضا پاک‏نژاد، ازدواج; مکتب انسان‏سازی، یاسر، تهران، بی‏تا
- سید محمدتقی میرسعسعانی، یک روح در دو بدن، محمدی، تهران، بی‏تا
- علی مشکینی، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتی، الهادی، قم، 1366

ازدواج امام علی علیه‏السلام با حضرت فاطمه علیهاالسلام (روشن‏ترین تلاقی آب و آیینه)



حسین هدایتی
نخل‏ها، کل می‏کشند، خورشید پا برخاک می‏گذارد و بهار، با پیراهنی از شکوفه از راه می‏رسد.
زمان، از حرکت می‏ایستد و زمین، زیباترین لحظات را پای‏کوبی می‏کند.
فرشته‏ها، با بال‏هایی از بلور، زیر گام‏هایشان نور می‏پاشند و کوثر در جاریِ جریان زمان، از بهشت، مشتاقانه سرازیر می‏شود.
پروانه‏ها، به پنجره‏های بسته بال می‏کوبند تا راهی به نور، به پرواز و به روشنایی بیابند و هزار فانوس در دست‏های ملایک، مسیر عبورشان تا افلاک را روشن می‏کند. ذوالفقار جوانه می‏زند و هزار شکوفه از سر شاخه‏های دستان تاریخ که به شکرگذاری بلنده شده‏اند، بوی بهار می‏پراکنند.
یاس‏های کبود بر نیام ذوالفقار می‏پیچند و بالا می‏روند و آسمان با همه‏ی عطش، در چشم‏هایشان خلاصه می‏شود. بوی سرشار سیب و یاس، فضا را پر می‏کند و شهر، دست افشانِ زیباترین اتفاق ممکن است.
حس می‏کنم در آسمانم ماه می‏خندد
انگار چشمانِ رسول اللّه‏ می‏خندد
روشن‏ترین تلاقی آیینه و آب، در آوازهای روشن شهر زمزمه می‏شود و دو بهار، توأمان، در فصلی گم شده در تاریخ، از راه می‏رسند و باهم پیوند می‏خورند.
فاطمه علیهاالسلام دستان ابرمردی را در دست می‏فشارد که شب‏ها در کوچه‏های بی‏پناهی، پشت درهایی که گل میخ غربتش را بانویش خوب می‏فهمد، نان و رطب پخش می‏کند.
و علی علیه‏السلام دست بانویی را در دست دارد که دسته‏ی دستاس رنج را می‏چرخاند و گهواره‏ی خالی فرزندش را در نظر مجسّم می‏کند که در ابرها کم‏رنگ می‏شود.
پیوند خجسته‏ای که سال‏های درد را در سر می‏پروراند و هنوز نخل‏های سوخته، کل می‏کشند و چاه با دهانِ راز دارش هزار سلام و صلوات می‏فرستد و هنوز ملایک، دست افشان این واقعه‏ی زیبایند.
«عروس خورشید»
معصومه کلایی
کاروانِ ستاره‏ها، امشب در زیباترین جشنِ عشق و سرور حاضرند؛ شبی که از ناوکِ مژگانِ فرشتگان، غزلِ محبت می‏بارد و لحظه‏ها، بی‏صبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخه‏ی مهربانی، پایکوبی می‏کنند. صدای افلاکیان، سکوت را پس می‏زند و خورشید، شعاعِ عشق می‏گسترد. قصرِ شادمانی، از استواری ایمان، برخود می‏لرزد. دست‏های تقدیر، در پیِ شکوفه‏های اخلاصند و نسترن‏ها، می‏آیند تا حضور زهرا و علی را جشن بگیرند. غبار قدم‏هایشان، چونان ژاله‏ای، طراوت گل‏هایِ زندگی را بی‏قرار می‏سازد.
فرشتگان، در نبضِ مهرورزی می‏تپند و در سبزستان پیوند، زیباترین عطیه‏ی الهی را با جهیز اخلاص، به خانه‏ی خوشبختی می‏برند. عروسی خورشید، با ترنّم لب‏های پدر و هدیه‏ی صحیفه‏ی نورانی، از کوه‏های بلندِ تفاهم طلوع می‏کند، حصارِ دلتنگی را درهم می‏شکند و شکوهِ بی‏مانند لحظه‏هایِ عاشقانه را به تماشا می‏نشیند. زمین، به آسمان فخر می‏فروشد. به اِشارتِ خورشید، ستارگان، تختِ عروس را با شکوفه‏هایِ ایمان می‏آرایند و قطراتِ باران، ساعتی بعد، بر فرازِ شمعدانی‏ها می‏بارند و سرودِ اشتیاق سر می‏دهند.

آموزه‏های زندگانی در آخرین سخنان آسمانی(1)آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س) (5)


پدیدآورنده:احمد لقمانی،
خلاصه:
کلمات کلیدی:
،
سخنان انسان، سفیر صفات و شعاع اندیشه او است. آینه‏ای است که در آن ابعاد روحی روانی و فکری فرهنگی ما تجلی می‏کند و اطرافیان به یکسونگری یا جامعیت ما پی
می‏برند.
دانش و آگاهی، بینش و بینایی و تقوا و پرهیزگاری در آفرینش عظمت گفتار آدمی تأثیری بسیار دارد. به گونه‏ای که گاه، در عباراتی کوتاه، ناگفته‏های گفتنی گذشته و ره‏توشه‏های هدایت‏آفرین حال و آینده به چشم می‏خورد؛ به خوبی شرایط شکست ملتها و رموز پیروزی انسانها دانسته می‏شود و مجموعه‏ای گرانبار چون «صحیفه نور» سلامت و سعادت جوامع را فرا روی شیفتگان قرار می‏دهد.
اوج عظمت و قداست گفتار و نوشتار آنگاه خواهد بود که واژه‏ها و عبارات از «کوثر عصمت» سرچشمه گرفته باشد، حوادثی تأثیرگذار و تاریخ‏ساز در زمانی کوتاه و پرشتاب رخ نشان داده، صراط مستقیم امامت و ولایت را دگرگون ساخته باشد. در این حال، سخنان آخرین با نام سفارشهای شیرین یا غم‏آلود، به سان دایرة‏المعارفی درس‏آموز از آموزه‏های اخلاقی، کلامی، فقهی، ادبی و ... بیان شود و برای همیشه ایام، طراوت، پویایی و بالندگی خود را حفظ نموده، مشعلی فروزان فرا راه فرزانگان و خردمندان در انتخاب راه درستی و راستی نمایان می‏سازد. امواج سهمگین حوادث، غبار تیرگی و ابهام در زلال کلمات و عبارات نیافریده و فراز و فرود بلاها و دشواریها از تابناکی و استواری کلام و منطقی بودن سخنان نکاسته باشد.
گنجینه سخنان پاک‏بانوی آفرینش و شهید ولایت؛ فاطمه زهرا(ع) مجموعه‏ای کامل از این نوع است که در هفت گفتار و یک نوشتار از آن حضرت به دست ما رسیده است. سلسله سفارشهایی جاودان و روح‏افزاست که هر یک کتابی از معرفت با آموزه‏هایی زندگی‏ساز برای تمامی انسانها ـ بویژه همسران خداجو، دین‏باور و ولایت‏مدار ـ خواهد بود.
به یقین یکایک واژه‏های این سخنان، شیوه شیرین زندگی و الگوی اطمینان‏بخش سعادت و کمال به همگان ارایه داده و مددکاری صمیمی و صادق در انتخاب گفتار و پندار و رفتار شایسته خواهد بود. با هم نگاهی دوباره به نکته‏های گرانسنگ این سخنان می‏افکنیم و هر یک را در ژرفای باورهای پاک و قدسیمان می‏سپاریم:
1ـ ادب در کلام، احترام به همسر
هر که سرمایه از ادب کُندی
در بسیط زمین طرب کندی
هر که را ام و اب ادب نکنند
گردش روز و شب ادب کندی
ادب، زیرکی، نگاهداشتن حد هر چیز و آراستن خود به ارزشهایی که آدمی را از اشتباه در سخن و رفتار حفظ می‏کند، است(1). پاره‏ای از اندیشمندان قرآن را «مأدَبةُ اللّه‏» یعنی کتاب ادب‏ساز الهی دانسته‏اند. اینان «دبستان» را خلاصه «ادبستان» تفسیر کرده و آفرینش را مدرسه‏ای گسترده و بی‏کران برای تربیت‏آموزی و ادب‏آفرینی شمرده‏اند.(2)
قرآن کریم کیمیای ادب در کلام را در پیشروی رسالت رسولان الهی بدانجا می‏رساند که ضمن بیان سخن خداوند به حضرت موسی و هارون ـ علیهما السلام ـ آنان را به نرمش در سخن و تأثیر ادب برای دعوت فرعون فرا می‏خواند و گفتار پروردگار را این گونه بیان می‏کند که:
فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِنّا لَعَلُّه یَتَذَّکُر او یَخْشی(3)
با او سخن نرم ـ و مؤدبانه ـ بگویید، شاید بپذیرد و یا بهراسد.
امام صادق(ع) در سخنی زیبا فرمود: «همانا پروردگار بزرگ نبی اکرم(ص) را با محبت خود ادب نمود، پس از آن به پیامبر فرمود: «وَ اِنَّکِ لعلی خُلُقٍ عظیم».(4)
همانا تو دارای ادب و اخلاق عظیمی هستی.
از این‏رو رسول خدا(ص) می‏فرمود: «پروردگارم مرا ادب نمود و چه زیبا ادب کرد(5) ... من ادب‏شده خداوندم و علی ادب یافته من».(6)
فاطمه زهرا(س) که با آیات آسمانزاد وحی آشنایی دیرینه داشت و سیره و سخن رسول خدا(ص) را از اعماق وجود خود پذیرفته بود، در گفتار و رفتار خود، صمیمی، مهربان، صادق و مؤدّب بود، به گونه‏ای که افراد در نخستین برخورد، شیفته روش و مجذوب اخلاق او می‏شدند:
ام‏سلمه ـ همسر رسول خدا(ص) ـ گوید: پس از ازدواج با پیامبر(ص) من عهده‏دار امور دختر فاطمه شدم، اما به خدا قسم او با ادبتر و آگاهتر از من به همه مسایل بود.(7)
سیره و سخن ادب‏آمیز زهرای مرضیه(س) از اوان کودکی تا واپسین لحظات زندگی استمرار داشت تا آنکه زمان بیان وصایا و سفارشهای مهم آن حضرت به همسر عزیزش، علی(ع) فرا رسید. آنچه در این باره، توجه خاص ما را می‏طلبد، تصور زمان و شرایط بیان وصایا است؛ هنگامی که 75 یا 95 روز بیشتر از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته است و حوادث پی در پی و غمبار به گونه‏ای پدید آمده که عزت، قداست و احترام خاندان رسول خدا(ص) بویژه فاطمه زهرا(س) نادیده گرفته شده، حق مسلم آن پاک‏بانو غصب گردیده، رفتار با او خاطره‏ای جانخراش بر جای گذارده و محرومیتها و اندوه‏ها گذر لحظات آخر حیات زهرا(س) را کُند نموده است؛ در این حال فاطمه(س) سفارشها و وصایای خود را به شوهر مظلوم خود بیان می‏کند، اما آنچنان موشکافانه و اندیشمندانه یکایک واژه‏ها و لغات را به کار می‏گیرد که گویی توفان حوادث و تندبادهای بلا و مصایب هیچ غباری بر قلب او ننشانده و بغض اندوه، لحظه‏ای از ادب و احترام او نکاسته است.
رو به همسر دلبند خود کرده، نخستین واژه را با کنیه امام(ع) آغاز می‏کند و می‏فرماید:
«یا اَبَاالْحَسَنْ».(8)
شیوه دیرینه عرب که مرسوم بوده و هست، آن است که سخن گفتن با کسی همراه با بیان کنیه او، نشان از نوعی احترام و دلدادگی دارد، اما این احترام در هنگامی که آوار مشکلات روحی فکری، توان از توانمندان می‏رباید و حالت آرامش و وقار را از آنان می‏گیرد، ارزشی بسیار خواهد داشت.
گویی چنین حالت شایسته که در سخت‏ترین شرایط قداست و عظمت شوهر فراموش نشود، ریشه در اعماق وجودی آن سلاله یاسین داشته و هماره او را در برابر همسر، خاضع نموده است.
پس از این سخن، رو به امام(ع) کرد و با جمله‏ای دیگر این گونه در حق او دعا نمود:
«جَزاکَ اللّه‏ُ عَنِّی خْیر الْجَزاء یَا بْنَ عَم رسول اللّه‏».(9)
پروردگار سبحان تو را پاداش دهد، برترین پاداشها ای پسرعموی رسول خدا.
به راستی چه عبارتی زیباتر و دلرباتر از چنین جمله‏ای می‏توان یافت که در آغاز وصیت به عنوان سپاس از زحمات همسر رنجیده و اندوهگین بیان کرد؟!
بی‏شک چینش خردمندانه الفاظ و انتخاب واژه‏های زمردین و پربار، هر یک مفهومی ژرف و درس‏آموز برای ما خواهد داشت؛ از توجه فاطمه(س) نسبت به تلاشهای بی‏دریغ علی(ع) در راه تبلیغ و ترویج اسلام ناب محمدی(ص) حکایت کرده و از درخواست پاداش خدمات خالصانه او، تنها از خداوند بزرگ سخن می‏گوید. حقیقتی که هرگاه در باور ما، جای گیرد بسیاری از کوششهای روزمره‏مان به تلاش خالصانه و خدایی تغییر می‏یابد.
در پی این سخن با عبارت «یا بن‏عم» (ای پسرعمو) اشاره به ریشه‏ای دیرین در نَسَب پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) دارد که خود بی‏کران معرفت و شناخت برابر دیدگان اهل بینش ایجاد می‏کند. واژه «رسولُ‏اللّه‏» در کلام فاطمه(س) اشاره به رسالت پیامبر(ص)، آثار معنوی و ارزش قدسی آن حضرت و ولایتی که علی(ع) از رسول خدا(ص) دارد، خواهد بود. بی‏گمان در واژه «ابی» (پدرم)، چنین بار معنوی احساس نمی‏شد و چنان تأثیر قدسی بر جای نمی‏گذارد.
2ـ بیان حالت خود؛ تشریح
لحظه‏های پایانی
پس از شروعی صمیمانه و مؤدبانه، سخن حضرت با بیان حالت و چگونگی زندگانی، جاذبه‏ای دیگر به خود گرفته، می‏فرماید:
«لم یبق لی اِلاّ رمَقٌ من الحیاة».(10)
برای من لحظه‏ای بیش از زندگانی نمانده است.
بدیهی است در این لحظه که روحیه‏ای خاص و لحظاتی حساس وجود داشته، درخشانترین واژه‏ها بیان خواهد شد از این‏رو به تشریح زمان خود پرداخته می‏فرماید:
«و حان زمانُ الرّحیل و الْوَداع».(11)
زمان کوچ و خداحافظی فرا رسیده است.
گرچه واژه‏ها و عبارات از تصویر چنین لحظاتی عاجزند و فضای محلی که فاطمه(س) سخنانی اینچنین آتشین و ماتم‏زا برای علی(ع) بیان می‏کرده کاری غیر ممکن به نظر می‏رسد، اما با نگاهی به انبوه عشق و ارادت امام(ع) به رسول خدا(ص) و مهر و محبت بی‏پایان او به فاطمه زهرا(س) می‏توان چهره فرورفته در غم و وجود لبریز از ماتم او را تصور نمود و از فضای بسیار سنگین و دردآلود اطراف پیکر آن بانوی دردمند اطلاع یافت.
می‏توان گفت اوج اندوه امام(ع) آن زمان بود که همسر عزیز و باوفایش رو به او کرده فرمود:
«فاستمع کلامی فَاِنَّکَ لا تسمع بعد ذلک صوت فاطمه ابدا.»(12)
سخنان مرا بشنو که پس از این صدای فاطمه را نخواهی شنید، هیچ گاه.
ناگفته پیداست که جلب توجه فاطمه به سخنان خود با کلمه «فاستمع» (سخنان مرا بشنو) ـ که صدای مظلومیت و مهربانی در لابه‏لای حروف به گوش جان می‏رسد ـ و اشاره به خاموشی همیشگی خود با عبارت: پس از این صدای فاطمه را نخواهی شنید هیچ گاه، چه موج سهمگینی از بلا و اندوه در وجود علی(ع) به پا می‏کند و آیا غیر از تحمل و توان خدادادی می‏توان تفسیر دیگری یافت؟
3ـ شروع سخن؛ نخستین وصیت
بیان خواست ما با دیگران، گاه با «امر» است که در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن می‏گشاییم و دستور می‏دهیم؛ گاهی «التماس» است که در حالت ضعف و نیاز و ناتوانی، خواسته خود را طلب می‏کنیم و زمانی «خواهش» یا «سفارش» است که جلوه‏ای از برابری، دوستی و صمیمیت در آن نمایان است. گزینش کلماتی که چنین هاله‏ای از مفاهیم همراه داشته باشد، فضای عبارات و جملات را دگرگون می‏کند و نشان از نوعی مهربانی و همدلی دارد.
به سخنان دخت آفتاب، حضرت زهرا(س) برمی‏گردیم و پس از تشریح لحظه‏ها و حالات او، عبارت آغازین آن بانو را می‏نگریم: اوصیک.(13) سفارش و وصیت می‏کنم ... .
چنان که می‏نگریم، گستره تواضع، بزرگواری، صفا و صمیمیت در وجود فاطمه(س) چنین واژه پرمفهومی را بر شاخسار بیان آن عزیز نمایان ساخته است. در حالی که هرگاه به جای آن چنین واژه‏هایی می‏فرمود برای همسر دلبندش و دیگران هیچ گونه ناهنجاری نداشت:
ـ از تو می‏خواهم که ...
ـ به تو می‏گویم که ...
ـ بعد از من چنین کن ...
ـ مبادا ...
و ...
پس از این واژه، نخستین وصیت آغاز می‏شود:
اوصیک اوّلاً ان تَزَوَّجَ بعدی.(14)
نخستین سفارش من به تو این است که پس از من ازدواج کنی.
آنجا که «خود و خودخواهی» حضور نداشته باشد و «غیرت و تعصب بی‏جا» کم‏رنگ و بی‏رنگ باشد، نسیمی صفابخش بر تمامی بدبینیها و بدگوییها ـ که ازدواج شوهر پس از رحلت همسر نشان از بی‏مهری و دوری از وفا و وفاداری است ـ روانه می‏شود. از بلندای خردمندی و آینده‏نگری، مصلحت و صلاحدید همسر و فرزندان دیده شده، ضمن بیان فلسفه ازدواج ـ که در سخن بعدی بدان می‏رسیم ـ مورد ازدواج شوهر نیز معرفی می‏شود و می‏فرماید:
«... با بنة اختی اَمامِة فَاِنَّها تکون لولدی مثلی».(15)
نخستین وصیت من به تو آن است که پس از من با اَمامه؛ دختر خواهرم ازدواج کنی زیرا او همانند من به فرزندانم مهربان و دلسوز است.
شیوه سخن و ترتیب منطقی عبارات به گونه‏ای است که نخست علی(ع) را به ازدواج، ترغیب و تشویق نموده، سپس فرد شایسته را معرفی کرد، آنگاه با دلیلی آرام‏بخش و گویا، علت پیشنهاد خود را به ازدواج با «اَمامه» توضیح می‏دهد که نشان از عاطفه و عشق مادری به فرزندان خواهد داشت.
در پی این سخن، حقیقتی را که دست آفرینش به عنوان غریزه در نهاد آدمی نهاده است و مخالفت همسر با آن کاری خودخواهانه و مبارزه نادرست شخص عملی جاهلانه است، بدان می‏پردازد و می‏فرماید:
«فَانَّ الرّجال لابُدَّ لهم من النساء».(16)
همانا مردان برای زندگی خویش، نیاز به زنان دارند.
دریغا که تاب و توان دیدن آفتاب وجود آن یگانه دوران و پاک‏بانوی آفرینش وجود نداشت و در حالی که بیش از هجده بهار از عمر او نگذشته بود، تمامی شیفتگان از سخن و سیره ده‏ها ساله او محروم شدند.
به راستی اگر آن عزیز آسمانی همانند پدر و شوهر، 63 سال می‏زیست، اکنون چه آثار و برکات جاودانی از او در دست ما بود و چه گنجینه‏های دانش و بینشی با خود داشتیم؟! برای لحظه لحظه همسران جوان، میانسال و کهنسال الگویی عملی، پویا و تمام عیار ارایه می‏دادیم و از زندگانی دو معصوم درسهای انسان‏ساز فراوانی بیان می‏کردیم.
افسوس که باید آه حسرت از اعماق وجود برکشیم و در چنین ایامی تنها با اشک دیده و آه دل احساس خود را ابراز کنیم و به محضر آن یاس یاسین بگوییم:
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست؟
از تو کرشمه‏ای و ز خسرو عنایتی(17)
4ـ مخفی بودن مراسم؛ استمرار مبارزه
پیکارهای عقیدتی و مبارزه‏های فکری فرهنگی، عرصه‏ای برتر از جغرافیا و مکان؛ تاریخ و زمان دارد. از آغاز آفرینش تا پایان هستی بوده و هست و خواهد بود. شعاع این مبارزه فراتر از درگیری افراد بر سر دارایی، توانایی، زیبایی و یا مقام اجتماعی خواهد بود که اینها گذرا، ظاهری و کم‏ارزش بوده و نقشی بنیادین در زندگی انسانها نخواهند داشت اما پیکارهای عقیدتی گستره‏ای بی‏کران از همه انسانها، ارزشی افزون همانند هدایت و سعادت افراد و قداستی برتر از باورهای دیگران با خود داشته، فطرت انسانها را به سرچشمه جاودانگی می‏رساند و هدف آفرینش را که معرفت، عبودیت و ابدیت است فراهم می‏سازد. در پرتو این حقیقت رابطه انسانها با خود، دیگران و خداوند ترسیم می‏شود و هستی در نگاه آدمی جلوه‏ای نو، زیبا و هدفمند می‏یابد.
آنان که در این صحنه حق‏جو و حق‏گرا گردند، به یقین «به اضافه بی‏نهایت» شده‏اند و کسانی که هوا و هوس سکاندار وجودشان گشته از ساحل نجات و رستگاری فکری و فرهنگی دور شوند، «منهای بی‏نهایت» می‏شوند. از این‏رو است که جنگهای عقیدتی، مرز نمی‏شناسد و میدان مبارزه آن، همه دلهای پاک و سیرتهای سپید است. ارزشی برتر از «حکومت» داشته و عرصه‏ای گسترده‏تر از «فدک» دارد. آنچه در این میان مورد اختلاف دو جبهه حق و باطل است «انسان» است؛ یعنی برترین موجود آفرینش و سعادت او، و آنکه در هر زمان بیرق این مبارزه را بر دوش دارد؛ «رسول» است با «رسالت الهی»؛ «امام» است با «ولایت خدایی» و «فقیه» است با «ولایت دینی».
اگر فاطمه زهرا(س) تنها و بی‏یاور به دفاع از ارزشهای اصیل اسلامی پرداخت؛ گاه با محاجّه‏ها و خطبه‏های خود به دفاع از حق از دست رفته خود همت گماشت و در صحنه‏های مختلف از امام زمان خود و امامت او پشتیبانی کرد، به یقین ارزشهای مادی فدک به تنهایی و جلوه‏های ظاهری حکومت، مورد نظر فاطمه(س) نبود، بلکه نگاه ژرف و الهی او انحراف صراط مستقیم سعادت را در بیراهه حکومت و سراشیبی سقوط احکام آسمانی اسلام و ارزشهای الهی را در غصب فدک می‏نگریست؟ بیراهه و سراشیبی که پرتگاههای مرگبار عزت، افتخار و سربلندی مسلمانان را در پیروی از بهترین انسانهای روی زمین در پی داشت.
این بصیرت و بینش عمیق، دخت رسول‏اللّه‏(ص) را بر آن داشت، پس از مبارزه رو در رو و سنگین با غاصبان خلافت، پیکار حق علیه باطل را پس از حیات خویش استمرار بخشد و برای همیشه پرسشی دردآلود را در ذهن انسانهای آزاده بر جای گذارد و به همسر مظلوم خود این گونه وصیّت نماید:
«اذا توفیتُ لا تُعْلِمْ اَحَداً»(18)
پس از وفات من، هیچ کس را آگاه مکن!
پس از آن برخی از مَحْرَمان ولایت را نام برد، تا در مراسم شرکت کنند:
«الاّ ام‏سلمة و ام‏ایمن و فضّة و من الرّجال ابنیّ و العبّاس و سلمان و عمارا و المقداد و اباذر و حذیفة».(19)
مگر ام‏سلمه و ام‏ایمن و فضّه را، و از مردان، دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را.
عمق فاجعه چنان است که زهرای مظلوم و معصوم را بر آن داشته، تأکید دیگری با بیانی صریح و شفاف نسبت به مقصود خود بیان کند:
«اوصیک اَنْ لا یشهد احد جنازتی من هؤلاء الذین ظلمونی و اخذوا حقّی فانّهم عدوّی و عدوّ رسول‏اللّه‏».(20)
تو را وصیت می‏کنم که هیچ کس از آنان که به من ظلم و ستم کرده‏اند و حق مرا گرفتند، نباید در تشییع پیکرم شرکت کنند! زیرا آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند.
و بار دیگر، افزون بر بیان علت ممانعت آنان، با واژه‏هایی دیگر، غم و اندوه نهفته در درون خود و بغض فرو رفته در وجود خویش را بیان می‏کند:
«و لا تترک اَنْ یصلّی عَلَیَّ احدٌ منهم و لا مِنْ اَتْباعِهِمْ».(21)
و اجازه مده که فردی از آنان و پیروانشان بر من نماز بگزارد.
پس از این سخن شیوه عمل به وصیت خود را تشریح نموده و هنگام مراسم تشییع و دفن خود را بیان می‏فرماید تا به دور از دیدگان دیگران انجام پذیرد:
«و ادفنّی فی‏اللیل اذا اَوْهَنَتِ الْعیُونُ و نامَتِ اْلاَبْصارُ».(22)
مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها آرام گرفته و دیده‏ها به خواب فرو رفته است.
توجه فاطمه(س) به لحظه‏ها و صحنه‏های مراسم، نشان از گستره بیزاری او از بی‏وفایان، پیمان‏شکنان و ستمگران دارد، از این‏رو از عبارت «اوهنت العیون» استفاده می‏کند؛ یعنی زمانی که چشمها سست و ضعیف شده و با اندک صدایی گشوده نمی‏شود(23) و دیدگان به
.......................................................................................
1 ـ فرهنگ بزرگ جامع نوین، احمد سیّاح، ج1 و 2، ص15؛ مجمع البحرین، طریحی، مجلد اول، ص51 و 52.
2 ـ حضرت آیت‏اللّه‏ حسن‏زاده آملی.
3 ـ سوره طه، آیه 44.
4 ـ نوادر راوندی، ج5، ص389.
5 ـ همان، ص392، (ادّبنی ربی فاحسن تأدیبی).
6 ـ بحارالانوار، مرحوم مجلسی، ج16، ص231. (اَنَا ادیب اللّه‏ و علیٌ ادیبی».
7 ـ بحارالانوار، ج43، ص10.
8 ـ رک: کتاب زهرة الرّیاض کوکب الدّری، ج1، ص253.
9 ـ بحارالانوار، ج43، ص217 و ج78، ص253 و 256 و ج28، ص304.
10 ـ زهرة الریاض کوکب الدّری، ج1، ص253.
11 ـ همان.
12 ـ نهج‏الحیاة، ص314.
13 ـ علل الشرایع، ج1، ص188.
14 ـ اعیان الشیعه، ج1، ص321.
15 ـ احتجاج طبرسی، ص59.
16 ـ کتاب عوالم، ج11، ص607.
17 ـ دیوان حافظ، غزل شماره 430.
18 ـ انساب الاشراف، ص45؛ دلائل الامامه طبری، ص44.
19 ـ کوکب الدّری، ج1، ص243؛ بحارالانوار، ج78، ص310؛ بیت الاحزان، ص176.
20 ـ بحارالانوار، ج43، ص209 و ج78، ص253 و 256 و ج28، ص304؛ اعیان الشیعه، ج1، ص321.
21 ـ علل الشرایع، ج1، ص188؛ اعلام الوری طبرسی، ص149.
22 ـ بحارالانوار، ج43، ص209.
23 ـ فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج3 و 4، ص1743ری، اینها نشان از تصمیم راسخ و قطعی فاطمه(س) در اعلان برائت و بیزاری از دشمنان دارد.
ادامه وصایای فاطمه زهرا(س) را در بخش آینده پی می‏گیریم.
ادامه دارد.

آموزه های زندگی حضرت زهرا (س)(بخش سوم) شخصیت ‏شناسی فاطمه(س)


پدیدآورنده:احمد لقمانی،

،
احمدا اول تویی آخر تویی
شهربند بیکران را در تویی
احمدا ذات تو و حیدر یکی است
شهر با دروازه و با در یکی است
تو مدینه علمی و حیدر درست
پس کلید دانش تو حیدر است
یا علی از نفس دون ما را بزن
ذوالفقاری از درون ما را بزن(1)
پیشوایان پاک و معصومان تابناک، شعاع روشنگری از آفتاب آفریدگار هستی‏اند که از یک سو جلوه‏ای زمینی همانند دیگر انسانها دارند و از سویی دیگر تجلی خداوند بوده که در لحظه لحظه حیاتشان روشنای هدایت نمایان است. آشنایی با نام آنان، همانند نظاره کردن مشعلی شعله‏ور در تاریکی‏هاست که پرتوی اندک نصیب انسان می‏سازد اما شناخت، معرفت، عشق و ولایت گامهای سعادت‏آفرین بعدی است که ما را به مشعلهایی اینچنین نزدیک و نزدیک‏تر می‏سازد و امروز و فردا و فرداهامان را با زلالی از نور و هدایت آغشته می‏سازد، به گونه‏ای که هیچ گاه غبار غربت و تنهایی بر آینه دلهامان نمی‏نشیند و همیشه خود را با سرچشمه‏ای پرامید و لبریز از نشاط متصل می‏یابیم.(2)
... بخش نخست این نوشتار را با دیدگاههای فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ در باره آفریده برتر الهی، حضرت محمد ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ آغاز کردیم و جلوه‏های شخصیتی آن رسول خداوند را در نگاه پاک بانوی آفرینش از نظر گذراندیم. و بخش دوم را به ابعاد عظمت امام امیر مؤمنان(ع) از منظر همسر او اختصاص دادیم و به ارزشهای والای آن حضرت، صفات همسر بودن و امامت و ولایت علی(ع) پرداختیم.
پیش از شروع فراز بعدی، بخشی دیگر از ابعاد امامت و ولایت علی(ع) را، در نگاه دخت آفتاب، فاطمه زهرا(ع) از نظر می‏گذرانیم:
شناخت، معرفت، محبت و ولایت جامع و پویای پاک‏بانوی آفرینش نسبت به مقام ولایت امام(ع) نگرشی روشن و تصمیمی بنیادین در عرصه‏های مختلف دفاع و حمایت از امامت، به آن حضرت بخشیده بود. به گونه‏ای که تمامی صحنه‏ها و لحظه‏ها را میدان مبارزه با ستم‏کیشان و عرصه دفاع از ستم‏دیدگان می‏دید و اندکی در استمرار مبارزه کوتاهی نمی‏کرد، از احد کنار تربت پاک حمزه سیدالشهداء تا آخرین لحظه زندگی و هنگامه بیان وصایای ضروری با همسر ستمدیده خود، در صف اول این نبرد قرار داشت.
روزی که آن حضرت در کنار قبور شهدای احد حضور داشت، محمود بن‏لبید، درخواست دلیلی برای امامت علی(ع) کرد فاطمه(ع) فرمود:
«شگفتا به یاد ندارید که پدرم در غدیر خم فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می‏دهم، علی امام و خلیفه بعد از من است ... پدرم رسول خدا رهنمود دادند که مَثَل امام مَثَل کعبه است که مردم باید در اطراف او طواف کنند نه آنکه کعبه دور مردم طواف نماید.»(3)
و در واپسین سخنان خود نشان ننگ و نیرنگ بر نام تمامی ستمگران نهاد و تا همیشه، آزادگان جهان را به تعجب، پرسش و فراگیری پاسخ حیرت‏افروز و معرفت‏آفرین وادار کرد تا از فلسفه مخفی بودن مراسم تشییع و پنهان بودن تربت پاک آن پاک‏بانو جویا شوند. حقایقی که در تداوم خط مبارزه منفی بدین گونه در وصیت‏نامه حضرت آمده است:
«مردمی که عهد و پیمان خدا و پیامبرش را در ولایت و رهبری علی(ع) شکستند و نادیده گرفتند، حق ندارند بر پیکر من نماز بگزارند و آنان که گواهان شاهد مرا ـ علی(ع)، جبرئیل، میکائیل و ام‏ایمن را ـ تکذیب کردند، روز یاری و حمایت از ما، در خانه‏های خود خزیدند و دست از یاری ما کشیدند ... کسانی که به خانه ما هجوم آوردند و با جمع‏آوری هیزم فراوان و آتش زدن آن خواستند خانه را و ما را که در آن بودیم در آتش بسوزانند، آیا چنین افرادی سزاوار است که بر من نماز بگزارند؟!»(4) اینک صحیفه‏های دیگری از صفات علی(ع) را از نظر زهرای مرضیه(ع) پیش رو قرار می‏دهیم:
* ابعاد عبادی علی علیه‏السلام
آموزنده‏ترین درسی که از شیوه‏های عبادی مولای متقیان(ع) برای صاحبان اندیشه و خرد مطرح می‏شود این حقیقت شیرین است که امام علی(ع) در بین مردم بود اما لحظه‏ای از یاد خداوند و رسالت سنگین انسانی خود جدا نمی‏شد؛ چشم به جلوه‏های خاکی داشت اما دل در گرو لطف و عنایتی افلاکی قرار داده بود.
از این‏رو هیچ گاه هدف را فراموش نمی‏کرد و همیشه از راه خلق به حق می‏پیوست. از خانقاه تنهایی و بریدن از مردم بیزاری می‏جست و نسبت به ذکر «یا هو» و «یا علی» بدون توجه به مشکلات جامعه و سختیهای مسلمانان تنفر بسیاری داشت.
آنگاه که انفاق مادی می‏کرد و در رکوع خود انگشتر خویش را به نیازمندی می‏بخشید، نه تنها در کنج خلوت و عزلت نبود بلکه در مسجد و محل تجمع عموم مسلمانان حضور داشت و چون چهار درهم موجودی خود را در شب، روز، پنهان و آشکار انفاق کرد ـ و آیه‏ای از قرآن در بزرگداشت عبادت خالصانه او نازل گردید ـ در کوچه‏های مدینه و بین اقشار مختلف مردم دیده می‏شد.(5)
برجستگی شخصیت آن حضرت چنان نمایان و خیره‏کننده است که دهها تن از اندیشمندان اهل سنت به همراه انبوه صاحب‏نظران سایر ادیان لب به ستایش صفات او گشوده‏اند و آن امام را ـ اسوه ایثار، عبودیت و اخلاص برای تمامی بشریت ـ فراتر از گرایشهای مذهبی و عقیدتی ـ معرفی کرده‏اند.(6) بی‏شک آشنایی با سخنان آنان و توجه به زاویه دید آنها، شوقی افزون و شناختی بیشتر از چنین سرمایه جاودان شیعیان نصیب ما می‏سازد. اما برتر از گفتار دیگران، سخنانی است که در آینه بصیرت و بینش پاک بانوی عصمت در باره ابعاد عبودیت، امام علی(ع) می‏توان نظاره کرد. از آن روزی که گرسنه‏ای درِ خانه حضرت را کوبید و تقاضای کمک کرد. حضرت با شعری شیرین و پرجاذبه، نیازمندی او را به همسر پرمهر خود بیان کرد. فاطمه(ع) ـ همچون همیشه ـ از شوهر اطاعت کرده، و در حالی که خود گرسنه بود و نیاز شدیدی به اندک طعامی داشت، تمامی غذای آن روز را به مستمند ایثار کرد. امام علی علیه‏السلام سخن همسر خود را در باره تأکید به احکام گرسنگان اینچنین بازگو می‏کند:
«فسوف اعطیه و لا اُبالی و اوثِرُ علی عیالی»؛
...
به زودی به این گرسنه طعام خواهم بخشید و از گرسنگی خود باکی ندارم؛ برای خدا او را بر فرزندان گرسنه‏ام مقدم می‏دارم. فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانی که کوچکترین آنان «حسین» در میدان جنگ کشته خواهد شد ...(7)
آری
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریایی است که در حشمت درویشان است(8)
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ خدمت رسول خدا(ص) رسید و ریزش از دست سخاوت همسر خود را این گونه ستود: «یا رسول اللّه‏! ما یدع عَلیٌ شیئا من رزقه الاّ وزّعه بین المساکین»(9)؛
ای رسول خدا! علی از طعام و غذا در خانه باقی نمی‏گذارد، هر چه به دست می‏آورد ـ ایثار نموده ـ بین فقیران و مستمندان تقسیم می‏کند.
سپس به ارزشهای امیر مؤمنان اشاره کرده و به پدر عرض کرد:
«و الذی اصطفاک و اجتباک و هداک و هدا بک الامة لا زلت مُقِرَّةٌ له ما عشتُ»(10)؛
پدرجان! سوگند به خدایی که تو را به رسالت انتخاب کرد و برای هدایت انسانها برگزید و تو را هدایت کرد و امت اسلامی را به وسیله تو هدایت نمود، تا زنده‏ام، همواره او را قبول دارم.
همراه با «خدمت به خلق»، «خلوت با حق» نیز در ساعاتی از زندگانی آن حضرت دیده می‏شد به گونه‏ای که گاه شگفتی نوع عبادت عاشقانه امام، تمامی اطرافیان را به خود جذب می‏کرد.
ابودرداء می‏گوید: علی علیه‏السلام را در حالت سجده به گونه‏ای مشاهده کردم که هیچ صدایی نمی‏شنود و حرکتی ندارد. فریاد زدم، سوگند به خدا علی ـ علیه‏السلام ـ از دنیا رفته است. شتابان به سوی خانه حضرت حرکت کردم و ماجرا را به فاطمه علیهاالسلام خبر دادم که علی ـ علیه‏السلام ـ در مسجد فوت کرده است. ایشان ـ با جمله‏ای کوتاه، گستره معرفت و عشق و دلدادگی مولا را گوشزد کرده ـ فرمود:
«هی و اللّه‏ الغشیةُ التی تأخذه من خشیةُ اللّه‏(11)؛ به خدا قسم این حالت نوعی بیهوشی است که از ترس در برابر عظمت پروردگار بر او عارض شده، در عبادت مدهوش می‏شود.
* ارزش شیعیان علی(ع) و مقام علاقه‏ مندان
حضرت
مهر حیدر در دل و جان من است
مهر حیدر دین و ایمان من است
مهر حیدر کار صد موسی کند
مهر حیدر مرده را احیا کند
مهر حیدر ریسمانی محکم است
مهر حیدر دستگیر عالم است
مهر حیدر گوهری بس قیمتی است
درّ «اتممتُ علیکم نعمتی» است
شیعیان امیر مؤمنان علی ـ علیه‏السلام ـ انسانهای پاک‏نهادی هستند که از خاندانی سپیدسیرت به وجود آمده و هماره مهر ولایت و عشق امامت آن حضرت را در اعماق قلب خود می‏پرورانند. فاطمه زهرا(ع) آنان را این گونه ستود:
«اِنَّ السّعید، کُلَّ السّعید، حَقَّ السعید مَنْ اَحَبَّ علیّا فی حیاته و بعد موته»(12)؛
همانا سعادت و رستگاری، همه خوبیها و نیکبختی‏ها، حقیقت رستگاری و سعادت در کسی است که علی را در دوران زندگی و پس از شهادتش دوست داشته باشد.
در سخنی از رسول خدا(ص)، فاطمه ـ علیهاالسلام ـ عظمت و شخصیت قدسی و ملکوتی شیعیان را چنین توصیف می‏کند:
«اِنَّ ابی ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلّم ـ نَظَر الی علیٍّ و قال: هذا و شیعته فی الجنة»(13)؛
روزی پدرم رسول خدا ـ درود خداوند بر او و خاندان پاک او باد ـ نگاهی به علی(ع) کرد، سپس با اشاره به او فرمود: این مرد و پیروان او در بهشت هستند.
و در موقعی دیگر رو به علی(ع) کرد و فرمود:
«یا اَباالحسن! اَما اِنَّکَ وَ شیعَتَک فِی الْجَنَّة»(14)؛ ای علی! همانا تو و شیعیان و پیروان تو در بهشت الهی خواهید بود.
پرسشی که از دیرزمان برای بسیاری از افراد ـ بویژه جوانان و دانش‏پژوهان ـ مطرح بوده، آن است که به راستی دوستی علی(ع) و سخن از ولایت او به تنهایی مسیر سعادت و راه نجات امروز و فردای ما خواهد بود؟! آیا نافرمانیهای برخی و گناهان گوناگون آنان تأثیری در از دست دادن کیمیای سعادتشان نخواهد داشت؟! این محبت ظاهری گاه بدان حد رسیده که پاره‏ای با نوشتن شعری، دل به محبت قلبی می‏سپارند و راه هر بیراهه‏ای را برابر خود می‏گشایند و می‏گویند:
اگر دوزخ درون پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری!!
پاسخ این پرسش را می‏توانیم از سخن زهرای مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در ماجرایی شنیدنی با پرسشی اینچنین بشنویم: یکی از شیعیان اهل‏بیت ـ علیهم‏السلام ـ در شهر مدینه، همسر خود را خدمت فاطمه(ع) فرستاده و با طرح این پرسش که: آیا من از شیعیان شما هستم؟ عیار و معیار سنجش پیروی ناب و همه جانبه را جویا شد.
حضرت(س) فرمود:
«اِنْ کُنْتَ تَعْمَل بِما اَمَرناکَ و تَنْتَهی عمّا زَجَرناکَ عَنْه فَاَنْتَ مِنْ شِیعتنا و اِلاّ فَلا»(15)؛
اگر به آنچه به شما امر می‏کنیم عمل می‏کنی و از آنچه شما را برحذر می‏داریم دوری می‏کنی از شیعیان ما هستی و الا نه!
آن شخص پس از شنیدن پاسخ کلی، مضطرب و نگران آینده خود شد و با توجه به ضعفها، سستی‏ها و عصیان‏های خود گفت: ای وای بر من که برای همیشه در آتش دوزخ الهی خواهم بود.
همسرش درد و اندوه او را، خدمت حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ مطرح کرد، فاطمه ـ علیهاالسلام ـ پاسخ داد: از قول من به همسرت بگو چنین نیست که او قضاوت کرده است. شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستانِ دوستان ما و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود.
آری کسی که با قلب و زبان تسلیم ما اهل‏بیت شده، اما از اوامر ما سرپیچی کند و نواهی ما را محترم نشمرد از شیعیان واقعی ما نخواهد بود، گرچه این گروه نیز پس از پاک شدن از گناهان و تحمل مشکلات روز قیامت و قرار گرفتنِ اندک زمانی در طبقات بالای جهنم و چشیدن عذاب، اهل بهشت خواهند بود و ما به خاطر دوستی‏شان با ما، نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد.»(16)
چنین بینش مهربانانه فاطمه(س) موجب گردید که در آخرین روزهای زندگانی ـ پس از غسل و عوض کردن لباسهای خود ـ رو به قبله نشسته، دستها را به سوی آسمان برآورده، چنین دعا کند:
«الهی و سیدی اسألک بالذین اصطفیتهم و ببکاء وَلَدَیّ فی مفارقتی ان تغفر لعصاة شیعتی و شیعة ذرّیتی»(17)؛
پروردگارا! سرورا! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی و به گریه‏های حسن و حسین در فراق من، از تو می‏خواهم که شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایی.
* مصایب و مظلومیت علی(ع) و دفاع از
ولایت
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود
ز آنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش(18)
دیده پردقت و بینش و بصیرت، بزرگترین ویژگی پیروان ولایت است، آنجا که دشمن با روش خزنده و نامرئی چنین گوهر شب‏چراغی را از دل و دیده افراد برباید. نگاه جامعه به هستی، نگاهی ظاهری بوده که تمامی لذتها و کامیابی‏های آن هدف اصلی زندگانی آنان محسوب خواهد شد؛ نکته‏ای که پروردگار حکیم ناآگاهان را بدان نکوهش کرده، می‏فرماید:
«یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»(19)؛
از زندگی دنیا ظاهری را می‏شناسند و حال آنکه از آخرت غافلند.
در چنین جامعه‏ای که شعار اصلی آنها «می‏خواهیم زندگی کنیم و لذت کامل ببریم» است، به راحتی ناصالحان و گمراهان «یوسف صالح و رهبر شایسته» را کنار زده تا در نگاه ساده‏لوحان محبوب شوند؛ عبرتی که در کتاب الهی این گونه مطرح شده است:
«اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوما صالحین(20)
[یکی گفت:] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا توجه پدرتان متوجه شما گردد و پس از او مردمی شایسته باشید. در این هنگام گمراهان، گرانقدر می‏شوند(21) و گمراهی و گناه، بایسته و شایسته! مگر آنکه یعقوب‏صفتانی هوشیار و آگاه، عقبه حوادث را نگریسته، دستهای آلوده و ناپاک دشمن را در گفتار و رفتار آنان به خوبی تشخیص دهند.
با نگاهی به حوادث دوران علی(ع) مظلومیت آن حضرت و دفاع غربت‏آلود فاطمه زهرا(ع) از ولایت را در ژرفای سخن رهبر عظیم‏الشأن انقلاب، حضرت آیت‏اللّه‏ خامنه‏ای می‏توان یافت که فرمود:
«علت همه خون دلهای امیرالمؤمنین ـ علیه‏السلام ـ این بود که قدرت تحلیل مردم ضعیف بود.»
چنین پدیده‏ای موجب گردید که از دهها هزار نفر حاضران غدیرخم(22) ـ که شاهد معرفی امام علی(ع) به عنوان جانشین توسط رسول خدا، صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم، بودند ـ تنها 3، 5 و یا 7 نفر همدل و همراه با ولایت باشند(23)!! و حضرت زهرا(س) اندوه این مصیبت و مظلومیت را از پیش از رحلت پیامبر(ص) تا واپسین لحظه‏های حیات خود بر دل و دیده و ذهن و اندیشه خود حس می‏کرد.
روزی در یکی از جلسات خانوادگی، رسول گرامی اسلام(ص)، دخترش فاطمه ـ علیهاالسلام ـ را با انبوه مشکلات و مصایبی که پس از وی بر امیرالمؤمنین(ع) خواهد بارید، آشنا کرد و فرمود: اِنَّ زوجک یلاقی بعدی کذا و کذا. حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ غمگین و اندوهناک، رو به پدر کرده گفت:
«یا رسول‏اللّه‏! الا تدعوا اللّه‏َ اَنْ ینصرف ذلک عنه؟»؛
ای رسول خدا! آیا از خداوند نمی‏طلبی که این مشکلات از علی کناره گیرند؟
پیامبر(ص) فرمود: چرا، اما چاره‏ای جز آن نیست، زیرا انسانها آزادند و از نعمت اختیار و آزادی سوء استفاده می‏کنند.(24)
در آخرین نفسهای رسول خدا(ص) که پیکر بی‏رمق او در بستر افتاده بود و توان هر گونه حرکت و سخنی از او سلب شده بود، غم غربت علی(ع) بر قلب فاطمه(ع) چنان سنگینی می‏کرد که سرشک اندوه از دیدگان او جاری گردید و گفت:
«... ای امین پروردگار و ای پیامبر خدا! ... پس از تو چه بر سر علی خواهد آمد، او که برادر تو است و تنها یاور دین اسلام خواهد بود.»(25)
پس از رحلت رسول خدا ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ آوار اندوه، سنگین‏تر و طاقت‏سوزتر گردید، غم از دست دادن پدری چون پیامبر(ص)، زنده شدن دوباره ارزشهای جاهلیت، تهاجم و تجاوز بی‏امان به حریم ولایت و امامت و غربت غبارآلود اسلام ناب محمدی و امامت علوی، مصایب را شکننده‏تر می‏کرد به گونه‏ای که گاه، آه دردآلودی از عمق جان حضرت(س) برمی‏آمد، لب به فریاد می‏گشود و با پدر این گونه درد دل می‏کرد:
«... ای پدر بزرگوار و ای بهترین انسانها! اکنون بیا و بنگر که امام برگزیده تو را اسیرگونه به طرف بیعت تحمیلی می‏کشند و می‏برند [ناگهان فریاد سختی از صمیم دل برآورد و فرمود:]
فریاد ای محمد، فریاد ای دوست، فریاد ای پدر، فریاد ای اباالقاسم، فریاد ای احمد، فریاد از کمی یاران و یاوران، فریاد از ناله بسیار، فریاد از مشکلات فراوان، فریاد از مصیبت و اندوه زیاد، فریاد از مصیبت جانکاه.»(26)
پس از این سخنان دردآلود و غمبار، صیحه‏ای زد و بیهوش بر زمین افتاد.
ای اذان محض ای تکبیر ناب
ای علی ای مرزبان آفتاب
چون زمین از غربتت آگاه شد
قطره‏ای از وی چکید و ماه شد
تو بزرگی، خاک، میدان تو نیست
آسمان را تاب جولان تو نیست
مرحبا ما بر حسب رای توییم
کشته تیغ تولای توییم(27)
از روزی که از علی(ع) به اجبار بیعت گرفته شد مبارزه‏ای فکری فرهنگی و غیر ظاهری در شیوه فعالیت فاطمه(ع) قرار گرفت. گاه اعتراض خود را با گریه‏های هدفمند به گوش همگان می‏رساند، زمانی با گفتگو از ولایت دفاع می‏کرد.
دختر طلحه، در یکی از روزهای غمبار پس از رحلت رسول خدا(ص) خدمت فاطمه(ع) رسید و با اظهار ناراحتی از گریه‏های دلخراش آن بانو، با شگفتی پرسید: فاطمه! چه چیزی شما را این گونه به گریه و زاری وا داشته است؟ حضرت به پیشینه جریانات در زمان رسول خدا و کینه‏ای که از علی در دل کسانی مانده بود ولی قدرت اظهار نداشتند و پس از رحلت پیامبر(ص) برملا کردند اشاره کرد.(28)
روزی دیگر، راه هر عذر و بهانه‏ای را در فردا و فرداها مسدود ساخته، به تمامی مهاجرین و انصار اتمام حجت کرد تا وجدانهای خفته را بیدار سازد و آگاهی اجتماعی را افزون‏تر نماید.(29) و پس از آن با اعتصاب در سخن گفتن با خلیفه اول و دوم به افشاگری و اعتراض پرداخت از این‏رو در سخنی آشکار به آن دو فرمود:
«و اللّه‏ لا اُکَلِّکُمُا من رأس کلمةً حتی القی ربّی فَاَشْکُوَنّکُما الیه بما صنعتما به و بی وَ ارْتکبتما منّی»(30)؛
سوگند به خدا، بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نمی‏گویم تا به ملاقات پروردگار بشتابم و شکایت شما را به او می‏برم و توضیح خواهم داد که شما با خدا و دین او و با من چه کردید و چه اعمالی مرتکب شدید. و سرانجام در لحظه‏های آخرین حیات که همسر مهربان او در کنار بسترش حضور داشت، به شدت گریست. و چون امام از علت گریه او سؤال کرد فرمود:
«ابکی لما تلقی بعدی»؛
بر مصیبتهایی که پس از من بر تو خواهد بارید می‏گریم.(31)
... و لحظاتی بعد با اندوهی در دل و اشک در دیده به دیدار پروردگار شتافت تا در آن سرا، از مظلومیت امام سخن گوید و بر ستمهایی که بر حجت خدا شده است شهادت دهد.
...................................................................
1 ـ شرجی آواز، احمد عزیزی، ص18 و 21.
2 ـ ر.ک: تفسیر البرهان، ج2، ص56؛ تفسیر صافی، ح2، ص262؛ المیزان، ج8، ص382.
3 ـ کوکب الدرّی، ج1، ص235؛ الصراط المستقیم، ج2، ص123؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛ غایة‏المرام، ص96.
4 ـ بحارالانوار، ج43، ص204 و 207؛ کشف‏الغمه، ج1، ص494؛ علل‏الشرایع، ج1، ص176؛ بیت‏الاحزان، ص113.
5 ـ نک: سوره مؤمنون، آیه 11، سوره نور، آیه 17؛ سوره فرقان، آیه 39؛ سوره مؤمنون، آیه 6؛ سوره فرقان، آیه 40 و 44 و 46؛ سوره مؤمنون، آیه 12 و 14؛ سوره نور، آیه 34 و 26 و 23 و 20 و 19 و 18 و 30 و 31 و 29.
6 ـ ر.ک: صحیح مسلم، ج7، ص120؛ مسند احمد بن‏حنبل، ج1، ص185 و 231؛ تفسیر طبری، ج3، ص192؛ مستدرک حاکم نیشابوری، ج3، ص150؛ دلائل النبوه، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص297؛ روح المعانی، آلوسی، ج3، ص167؛ فصول المهمّه، ابن‏صباغ، ص108؛ الجامع لاحکام القرآن، علامه قرطبی، ج3، ص104؛ شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابی‏الحدید، ج3، ص270؛ احیاء العلوم، غزالی، ج3، ص238.
7 ـ احقاق الحق، ج9، ص119 و ج18، ص339 و ج20، ص166 تا 157؛ امالی شیخ صدوق، ص258 و 259؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج1، ص258؛ تفسیر فرات کوفی، ص177.
8 ـ دیوان حافظ، غزل شماره 492.
9 ـ بحارالانوار، ج43، ص143؛ کشف الغمه، ج1، ص473؛ کوکب الدرّی، ج1، ص143.
10 ـ مناقب شهر آشوب، ج3، ص330 و ج2، ص94؛ بحارالانوار، ج43، ص38؛ عوالم، ج11، ص128.
11 ـ لئالی الاخبار، ج4، ص36؛ ثواب الاعمال، ص116؛ کتاب امالی صدوق، ص79.
12 ـ مقتل الحسین(ع)، ص46؛ ذخائر العقبی، ص92؛ ریاض النفره، ج2، ص214؛ مناقب خوارزمی، ص47.
13 ـ ینابیع الموده، ص40.
14 ـ تاریخ بغداد، ج12، ص289؛ المناقب خوارزمی، ص67؛ غایة المرام، ص584؛ ینابیع الموده، ص257.
15 ـ بحارالانوار، ج65، ص155؛ تفسیر ـ منسوب به ـ امام حسن عسگری علیه‏السلام، ص308 و 248؛ لئالی الاخبار، ج5، ص156.
16 ـ همان؛ (گویند شخصی به نام حاجب شعری اینچنین سرود:
«حاجب محاسبه حشر با علی است
من ضامنم هر چه که خواهی نگاه کن»
امیر مؤمنان(ع) به خواب او آمده و با اصلاح شعر وی، توجه شاعر را به ولایت و محبت همراه با تعهد در گفتار و رفتار جلب کرده، فرمودند، از این پس بگو:
«حاجب محاسبه حشر با علی است
شرم از خدا کن و کمتر گناه کن»)
17 ـ کوکب الدرّی، ج1، ص254؛ ذخائر العقبی، ص53.
18 ـ دیوان حافظ، غزل 279. (با گزینش)
19 ـ سوره روم، آیه 6.
20 ـ سوره یوسف، آیه 9.
21 ـ سوره غافر، آیه 37.
22 ـ ر.ک: علامه امینی (پژوهش ارزشمند مرحوم علامه در باره سند حدیث الغدیر که 356 نفر راوی آن را نقل کرده و تعداد افراد حاضر در بیان غدیرخم را بیش از یکصد هزار نفر بیان کرده‏اند).
23 ـ کتاب الشافی، ص231، معانی الاخبار، ص354؛ بلاغات النساء، ص19؛ النص و الاجتهاد، ص106 و 107؛ المراجعات، ص103، نهایه ابن‏اثیر، ج4، ص273.
24 ـ بحارالانوار، ج24، ص230؛ کنزالفوائد، ص335.
25 ـ خصائص الائمه، ص41؛ کتاب عوالم، ج11، ص399 و 595؛ بحارالانوار، ج22، ص484؛ الطرف، ص25 و 26 و 27.
26 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص249؛ احقاق الحق، ج10، ص427 تا 430؛ کوکب الدّری، ج1، ص241؛ بیت‏الاحزان، ص146.
27 ـ کفشهای مکاشفه، ص101؛ شرجی آواز، ص20 و 21 و 22.
28 ـ امالی شیخ صدوق، ج1، ص207؛ ریاحین الشریعه، ج2، ص41؛ امالی شیخ طوسی، ص117.
29 ـ کتاب سلیم بن‏قیس، ص134؛ اختصاص شیخ مفید، ص178 و 183؛ کتاب عوالم، ج11، ص425.
30 ـ بحارالانوار، ج43، ص203 و ج28، ص357؛ علل الشرایع، ج1، ص185؛ احقاق الحق، ج1، ص217.
31 ـ مصباح الانوار، ص262؛ کتاب العوالم، ج11، ص494 و 607؛ بحارالانوار، ج43، ص218.

جلوه‏های رفتاری حضرت زهرا سلام اللّه‏ علیها«قسمت دوم»«رفتار با همسر»


پدیدآورنده:عذرا انصاری،
خلاصه:
کلمات کلیدی:
،
روابط خانوادگی حضرت فاطمه(س) برای همه کسانی که خواهان یک زندگی متعالی هستند، درسهای ارزشمندی را ارایه می‏دهد. هر چند تاریخ نتوانسته است و یا نخواسته است به خوبی این روابط را ترسیم کند، اما آنچه بر جای مانده است نیز قابل توجه است. در اولین قسمت، پاره‏ای از ویژگیهای رفتاری حضرت(س) را نسبت به همسر گرامیش، بازگو نمودیم. اینک در ادامه به جلوه‏های دیگری از این زندگی والا توجه فرمایید.
* * *
تقسیم کار
یکی از عواملی که در حفظ اساس خانواده، نقش سازنده‏ای دارد، برنامه‏ریزی دقیق و منطبق با واقعیتهای زندگی است. اداره خانه، علی‏رغم اینکه ساده و عاری از پیچیدگی جلوه می‏کند، ظرافتهای خاص خود را می‏طلبد که بی‏تردید، به کاربستن آنها سبب موفقیت و آرامش روانی زن و مرد خواهد بود. عدم تعادل در تقسیم کار، باعث می‏شود که در نهایت، یکی از دو رکن خانه ـ یعنی زن یا مرد ـ از پای در آید.
یکی از جلوه‏های زندگی مشترک امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمه زهرا(س) تقسیم مطلوب وظایف ناشی از زندگی مشترک بود.
مدت زیادی از ازدواج آنها نگذشته بود که خدمت پیامبر(ص) رسیدند و از او تقاضا کردند، تا کارها را میان آن دو تقسیم کند. رسول خدا(ص) کارهای خانه را به فاطمه(س) سپرد و مسؤولیتهای خارج از منزل را به علی(ع) واگذار کرد. بعد از این تقسیم بود که زهرا(س) بارها اظهار خشنودی می‏کرد و رضایت خود را از این تقسیم‏بندی ابراز می‏داشت.(1)
بی‏تردید، تقسیم‏بندی پیامبر(ص) بر مبنای ساختار روحی و جسمی و مصلحت اجتماعی آنها بود
به همسرت محبت کن
این روایت در بسیاری از کتابهای روایی شیعه آمده است که علی(ع) فرمود:
روزی من و زهرا(س) در خانه نشسته بودیم که ناگهان صدای پیامبر(ص) را شنیدیم؛ به احترام آن حضرت برخاستیم. پیامبر(ص) فرمود:
بر جای خود بایستید تا من هم به شما ملحق شوم. سپس فرمود:
برای چند لحظه ما را تنها بگذار. آن گاه در خلوت از فاطمه(س) سؤال کرد: رفتار شوهرت ـ علی(ع) ـ با تو چگونه است؟
فاطمه گفت:
خوب است، اما زنان قریش مرا سرزنش می‏کنند که پدرت تو را به ازدواج کسی در آورد که دستش از مال دنیا خالی است.
پیامبر(ص) فرمود:
دخترم!
پدر و شوهر تو فقیر نیستند؛ خداوند، خزاین زمین را از طلا و نقره بر من عرضه کرد، ولی من به آنچه نزد اوست، رضایت دادم. خدای سبحان به جهانیان نگریست و از میان همه، دو نفر را انتخاب کرد؛ من که پدر تو هستم و علی که شوهر توست. دخترم! شوهر تو بهترین همسرهاست، تو را از نافرمانی او برحذر می‏دارم. سپس بیرون آمد و مرا صدا زد و فرمود:
به همسرت مهربانی کن، زیرا فاطمه، پاره تن من است، رنج او، رنج من و شادی او خشنودی من است.(2)
رازداری
ادب و احترام زن به همسر خود، اقتضا می‏کند که نه تنها از طرح و بزرگ جلوه دادن کمبودهای خانه، خودداری کند، بلکه در حد امکان، کاستیها را نادیده گرفته، آنها را کوچک شمارد. هنگامی که اظهار ناراحتی، نتیجه‏ای جز رنجش شوهر ندارد، زن نباید کلامی در این رابطه با او بگوید. ایثار، و محبت، اقتضا می‏کند که او خود به ترتیبی که می‏داند آنها را جبران کرده و زحمت مضاعف را بر شوهر خود، تحمیل نکند.
روزی فاطمه(س) به حضور پدرش رسید، در حالی که آثار ضعف و گرسنگی از چهره زهرا(س) نمایان بود. رسول خدا(ص) وقتی این حالت را مشاهده کرد، دستهایش را به سوی آسمان، بلند نموده و گفت: خدایا گرسنگی فرزندم را به سیری تبدیل کن و وضع او را سامان بده.(3)
پیامبر اکرم(ص) بدون اینکه زهرا(س) سخنی به او بگوید، از ضعف و گرسنگی او باخبر می‏شود که این خود، یکی دیگر از نمونه‏های پای‏بندی به اساس و اسرار خانواده است.
فداکاری
اصولاً شالوده هیچ خانواده‏ای بدون گذشت و ایثار، استوار نمی‏ماند. در خانه‏ای که تمام افراد آن در اندیشه منافع شخصی خود باشند و خبری از فداکاری نباشد، مهر و صفایی در میان نخواهد بود.
در زندگی خانوادگی زهرا(س) شاهد نمونه‏های برجسته ایثار و فداکاری هستیم که به نمونه‏ای از آن اشاره می‏کنیم:
صبح یکی از روزهایی که علی(ع) و فاطمه(س) در کنار هم بودند، علی(ع) برای رفع گرسنگی شدید خود غذایی را از همسرش طلب کرد. زهرا(س) گفت: خود دو روز است که چیزی نخورده‏ام و هر چه در خانه بود برای شما و فرزندان آوردم.
علی(ع) فرمود:
چرا مرا از این امر آگاه نساختی تا برای تهیه غذا اندیشه‏ای کنم؟ زهرا پاسخ داد: از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد.
علی(ع) از خانه بیرون آمد و یک دینار قرض کرد.
خواست با آن غذایی تهیه کند که بین راه مقداد را دید. مقداد در هوای گرم مدینه، در کوچه نشسته بود. حضرت از او پرسید: چرا در این هوای گرم این چنین پریشان در کوچه نشسته‏ای؟
مقداد عرض کرد:
جواب این سؤال را از من نخواه و بگذار نگویم که بر من و خانواده‏ام چه می‏گذرد.
علی(ع) فرمود:
من از اینجا نمی‏روم تا اینکه علت پریشانی تو را بدانم. مقداد که چاره‏ای جز بیان وضعیت خود ندید، گفت: همسر و فرزندانم از شدت گرسنگی، دندانهای خود را به هم می‏فشارند و چون این وضع رقت‏بار برایم قابل تحمل نبود، از خانه بیرون آمدم، تا شاهد چنین وضعیتی نباشم. دیدگان علی(ع) از اشک پر شد و دانه‏های اشک بر محاسن مبارکش جاری گشت و رو به مقداد کرد و فرمود:
احتیاج تو به این دینار بیش از من است. پول را به او داد و برای اقامه نماز، راهی مسجد شد. نماز را با پیامبر(ص) به جا آورد. پیامبر(ص) بعد از نماز رو به علی(ع) کرد و فرمود:
آیا دوست داری من مهمان شما باشم؟
علی(ع) از شرم، پاسخی نداد.
پیامبر(ص) فرمود:
چرا پاسخ نمی‏دهی؟
علی(ع) گفت:
بله تشریف بیاورید. پس از آن به اتفاق یکدیگر وارد خانه شدند. فاطمه، مشغول عبادت بود پیامبر(ص) پس از سلام و احوالپرسی فرمود:
دخترم! زندگی را چگونه می‏گذرانی؟
فاطمه(س) از زندگی خود اظهار رضایت کرد. در همین حال، علی(ع) متوجه ظرف غذایی شد که بوی معطر آن، فضای اتاق را پر کرده بود، ظرفی مملوّ از طعامی مطبوع و معطر. علی(ع) پرسید:
این غذا از کجا آمده است؟ من تا به حال، غذایی به این مطبوعی و خوش‏رنگی ندیده‏ام.
پیامبر(ص) دست خود را بر دوش علی گذاشت و فرمود:
این، در مقابل آن ایثاری است که برای رضای خدا کردی و دیناری را که خود بدان نیازمند بودی، در راه خدا انفاق نمودی و در همان حال گریست.(4)
شاهد سخن، اوج اظهار رضایتی است که حضرت فاطمه(س) از وضعیت زندگی خویش دارد.
نگاه روح‏بخش
وجود زن، در خانه می‏تواند محیط را به دریایی از مهر و عطوفت تبدیل کند، به گونه‏ای که مرد با حضور در این فضا، آرامش پیدا کرده و مرهمی بر زخمهای دل او باشد. در غیر این صورت زندگی برای او فرسایش روح و مرگ تدریجی خواهد بود. مرد، همسر خود را مایه آرامش و تسلی خاطر می‏داند و به تعبیر دیگر، نگاه مرد به خانه و زندگی‏اش نگاه کسی است که از میان موجهای سهمگین دریا، به ساحل نجات می‏نگرد.
مشکلات بیرونی
هر مردی برای حل مشکلات گوناگون خارج از منزل، به یک روحیه قوی و زنده، نیازمند است. او سعی می‏کند که از لحظاتی که در بستر آرام‏بخش خانه‏اش سکونت می‏یابد، برای تقلیل کاستیها و زدودن نگرانیها استفاده کند.
مردی که از نعمت چنین خانه و خانواده‏ای برخوردار است، در مسیر زندگی و انجام وظایف سیاسی، اجتماعی خود، فردی پیروز و موفق خواهد بود.
فاطمه(س) جایگاه حساس و بلند شوهرش را می‏داند؛ همچنین می‏داند که علی(ع) در محیط بیرون با چه مشکلاتی روبه‏روست. کوشش او ایجاد یک محیط آرام و باصفا در درون خانه بود، و نه تنها سخنی که موجب پریشانی او بشود بر زبان نمی‏آورد، بلکه آنچه می‏گفت در جهت اهداف همسر فداکار و دلاورش بود.
امیرالمؤمنین علی(ع) موضوع را این گونه بیان می‏کند:
هیچ گاه، فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند؛ او را به هیچ کاری مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده نساخت؛ در هیچ امری، قدمی برخلاف میل باطنی من برنداشت و هر گاه که به رخسارش نظاره می‏کردم، تمام غصه‏هایم برطرف می‏شد و دردهایم را فراموش می‏کردم.(5) در جایی دیگر می‏فرماید: به خدا قسم! هرگز کاری نکردم که فاطمه خشمگین شود، او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نکرد.(6)
سپاس مجاهدتها
فاطمه(س) در تمام مبارزات همسرش اعم از مبارزات سیاسی و جنگهای نظامی، مایه امید و دلگرمی او بود؛ در غیاب شوهر، خانه و فرزندان او را به خوبی اداره می‏کرد؛ با اشتیاق به انتظار بازگشت شوهر از جنگ می‏نشست و تمام سعی و کوشش خود را در راه آسایش او به کار می‏برد، به طوری که، وقتی علی(ع) برمی‏گشت و ساعاتی را در میان خانواده‏اش می‏گذراند، تمام خستگیهای حاصل از جنگهای طاقت‏فرسا، از تن او می‏رفت و با خیال آسوده، خود را آماده نبردهای آینده می‏نمود.
وقتی علی(ع) از جبهه بازمی‏گردد، فاطمه(س) به استقبال او می‏رود و با روی گشاده و لبخند حاکی از رضایت و افتخار به او می‏نگرد، لباس و شمشیر خون‏آلود او را می‏شوید و از حوادث میدان جنگ از او می‏پرسد و بدین وسیله نقش خود در جهاد سرنوشت‏ساز اسلام و در تقویت روانی شوی مجاهدش، ایفا می‏کند.
دردهای علی(ع)، دردهای فاطمه(س) نیز هست، از این‏رو، گفتار و کردار زهرا(س) در راستای خواست علی(ع) بود. حمایت و پشتیبانی فاطمه(س) از همسرش به اندازه‏ای مهم و مؤثر بود که علی(ع) مادامی که همسرش زنده بود، تن به بیعت نداد.
خلیفه اول و دوم چندین بار تقاضای ملاقات او را کرده بودند و فاطمه(س) نپذیرفته بود؛ اما تاریخ می‏نویسد؛ علی(ع) در واپسین روزهای حیات زهرا(س) نزد او آمد و تقاضای آنها را برای ملاقات فاطمه(س) بازگو کرد، و از او اجازه خواست. زهرا(س) چنین گفت:
خانه از آن شما و من نیز در اختیار شما هستم، آنچه خود صلاح می‏دانی عمل کن. این را گفت و چادر بر سر کشید و صورت خود را به آن سوی اتاق متوجه ساخت.(7)
اشکها، بدرقه راهش
پیمان وفاداری و پیوند زناشویی، در خانه علی(ع) آن چنان محکم و استوار بود که تنها مرگ می‏توانست در ظاهر، آنها را از هم جدا کند. فاطمه(س) با شهادت خود، قلب علی(ع) را که هنگام ورودش به خانه او قوت و اطمینان بخشیده بود، چنان بی‏تاب و تحمل کرد که در باور هیچ ناظری نمی‏گنجید.
روزی فاطمه(س) به علی(ع) گفت:
هنگام فراق، نزدیک شده است؛ سخنانی دارم که می‏خواهم با تو بگویم.
علی(ع) فرمود:
آنچه دلت می‏خواهد بگو، علی(ع) بر بالین فاطمه(س) نشست و دستور داد کسی داخل اتاق نباشد.
دخت پیامبر(ص)، این گونه آغاز کرد:
ای پسرعم! از شروع زندگی‏ام با تو در هیچ امری مخالفت تو را نکردم، و هرگز از من دروغ و خیانت، سر نزد. علی(ع) در حالی که او را تصدیق می‏کرد، گفت:
تو باتقواتر و متواضع‏تر از آن هستی که من تو را بر چنین امری سرزنش کنم. آه چقدر جدایی و دوری از تو بر من دشوار خواهد بود! مصیبت پیامبر(ص) برایم زنده می‏شود. از دست دادن تو برای من بسیار سخت و ناگوار است. از این مصیبت به خدای خود پناه می‏برم و دل به او می‏سپارم. مصیبت فراق تو آنقدر تلخ و سنگین است که تحمل آن برای علی(ع) مشکل و طاقت‏فرساست. مصیبتی که هیچ چیز نمی‏تواند آن را جبران کند؛ این دردی است که درمانی برای او نمی‏بینم.
سپس علی(ع) سر فاطمه(س) را به سینه چسباند و با هم گریستند.(8) گریه فاطمه(س) برای تنهایی علی(ع) و اشک علی(ع) برای از دست دادن یار و حامی وفادار خود بود.
پی نوشتها:
1ـ بحارالانوار، ج43، ص153.
2ـ کشف‏الغّمه، ج1، ص363، مناقب خوارزمی، ص256، بحارالانوار، ج43، ص133، ناسخ‏التواریخ، ص43.
3ـ بحارالانوار، ج43، ص77.
4ـ بحارالانوار، ج43، ص60، فاطمه من المهد الی اللحد، ص254.
5ـ بحارالانوار، ج43، ص123، کشف‏الغّمه، ج1، ص363.
6ـ کشف‏الغّمه، ج1، ص363.
7ـ کشف‏الغّمه، ج1، ص199.
8ـ کشف‏الغّمه، ج1، ص191.
به علت تراکم مطالب این شماره، قسمت دوم مقاله «نقش زن و شوهر در آرامش خانواده» نوشته خواهر مهری زینهاری به شماه آینده موکول شد .

جلوه‏های رفتاری حضرت زهرا(س)


پدیدآورنده:عذرا انصاری،
خلاصه:
کلمات کلیدی:
،
رفتار با همسر (1)
ازدواج به دلیل انطباق و هماهنگی آن با طبیعت بشری پیوند مهر و ایجاد انس و الفت و پیدایش عشق و دوستی را به ارمغان می‏آورد. زن به عنوان رکن اساسی و همچنین به لحاظ ظرافت و لطافت ویژه‏ای که در ساختار روحی او هست، عمده‏ترین نقش را در این راستا بر عهده دارد. و قرآن کریم به همین لطافت روحی که موجب سکون و آرامش خانواده می‏شود، اشاره می‏کند و آن را از آیات بلند خدای تعالی می‏داند:
«و من آیاته اَن خلق لکم مِن انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مَودَّةً و رحمةً»(1)
«از نشانه‏های اوست که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید تا در کنار او آرامش یافته، با هم انس گیرید، و میان شما دوستی و رحمت قرار داد.»
حضرت فاطمه(س) که نمونه بارز و مصداق کامل زن است، بهترین و کاملترین مصداق آیه فوق می‏باشد، بی‏تردید در این ازدواج مبارک، اهداف و مقاصدی بیش از آنچه در ازدواجهای معمولی منظور است، در نظر بود. آن هدف برتر، همانا همگامی در مسیری بود که موجب کمال اعضاء خانواده و همچنین اجتماع می‏شد.
آنچه از تاریخ بر جای مانده است به تحقق این انگیزه مقدس در این پیمان زناشویی شهادت می‏دهد. شهادت می‏دهد که فاطمه از لحظه ورود به خانه گلی، اما نورانی علی(ع) تا آخرین روز زندگی بر سر پیمان خود بود.
این از قله‏های برجسته زندگی حضرت فاطمه(س) است که از همان آغاز ورود به خانه همسر، تمام شخصیت و هویت خود را چنان بروز دهد که تا پایان مسیر مشخص باشد.
پاسخ صریح و زیبای علی(ع) به پیامبر اکرم(ص) در فردای عروسی، مؤیدی است بر آنچه گفته آمد علی(ع) در این پاسخ کوتاه و عمیق فاطمه را بهترین یار و مددکار در طاعت حق معرفی می‏کند. وقتی پیامبر(ص) از او پرسید که زهرا(ع) را چگونه یافتی؟ عرض کرد:
«نعم العون علی طاعة اللّه‏»(2) «فاطمه، چه خوب یاوری برای اطاعت الهی است»
و هنگامی که پیامبر(ص) همین پرسش را از فاطمه(س) کرد، پاسخی شنید که حکایت از کمال رضایت و خشنودی زهرا(س) می‏کند.
تعاون بر تقوا و نیکی یکی از ارکان زندگی مشترک علی(ع) و فاطمه(س) بود و شاید یکی از بهترین و شکوهمندترین نشانه‏های آن این است که زهرا(ع) در طول زندگی پرفراز و نشیب خود با علی(ع)، هیچ گاه از وی تقاضایی ننمود که اجابت آن برای علی(ع) مشکل و موجب اذیت وی باشد.
لباس، زینت، اثاث خانه، مسکن وسیع و امثال آن خواسته‏هایی است که معمولاً هر زنی به خود اجازه می‏دهد که از همسر خویش درخواست نماید.
اما زهرا(س) هرگز همسرش را برای تهیه این نوع خواسته‏ها به زحمت نینداخت. حتی وقتی در بستر بیماری بود و علی(ع) با دلی پر از عشق و محبت، از او خواست که اگر خواسته‏ای دارد ابراز کند، زهرا(ع) از بیان تقاضای خود اباء می‏کرد. علی(ع) فرمود:
«فاطمه جان، چیزی از من بخواه» و هنگامی که زهرا(ع) را همچنان ساکت و آرام دید، او را سوگند داد که از او تقاضایی کند. فاطمه که دیگر سکوت را جایز نمی‏دید، گفت:
اکنون که سوگندم دادی اگر اناری باشد، مایل هستم. علی(ع) از اینکه می‏دید همسرش بعد از سالها زندگی و قناعت، بالاخره از او درخواستی کرده است، برای انجام خواست او با خوشحالی از خانه بیرون آمد که مشروح جریان آن در کتابهای تاریخی و روایی آمده است.(3)
وقتی فاطمه(س) از بیت نبوت به سرای امامت رفت، میان این خانه و خانه پدرش تفاوتی نمی‏دید، زیرا این خانه هم، مانند آنجا، محلی برای رفع مشکلات و حل گرفتاریهای مردم بود. مردم سخت به این خانه چشم دوخته بودند، و ناگواریها و غمهای خود را در آنجا مطرح می‏کردند و سبکبال از آن خارج می‏شدند.
بدین گونه حضرت زهرا(ع) شریک مجاهدتهای اجتماعی و مردمی همسر بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) بود. او با شناخت عمیق و درک جایگاه بلند و حساس همسرش، تمام سختیها و مرارتهای زندگی را به جان می‏خرید و ذره‏ای در اخلاق حسنه و سلوک او در روابط همسری و مسؤولیتهای زندگی، اثر منفی نگذاشت و این می‏تواند به نوبه خود دستورالعمل یک زندگی پربار و شیرین باشد. آن حضرت(س) تلاش در محیط خانه را ارج می‏گذاشت و با جان و دل به آن می‏پرداخت.
علی(ع) در گفتگویی که با یکی از مردان بنی اسد داشت به او فرمود:
می‏خواهی از وضع زندگی خود با فاطمه(ع) برایت سخن بگویم؟ او در خانه تلاش بسیار می‏کرد، جدی و سخت‏کوش بود، حمل آب، آردکردن جو، پختن نان و کارهای دیگر خانه، او را آزرده و خسته کرده بود. به او پیشنهاد کردم نزد پیامبر(ص) برویم و از او درخواست یک خدمتکار نماییم، تا تو از این همه کار و تلاش، قدری بیاسایی.
فاطمه به خدمت پیامبر(ص) رسید دید جمعی از اصحاب گردش نشسته‏اند. از شرم برگشت و چیزی نگفت، رسول خدا(ص) که متوجه آمدن فاطمه(ع) شده بود، فردای آن روز به خانه ما آمد و فرمود:
فاطمه جان دیروز برای چه آمده بودی؟
حیا موجب سکوت فاطمه شد. من عرض کردم مسؤولیت فاطمه در کارهای خانه زیاد و طاقت‏فرساست و پیشنهاد خود را با پیامبر(ص) در میان گذاشتم. پیامبر(ص) فرمود:
دخترم می‏خواهی چیزی به تو آموزش دهم که از کنیز و خدمتکار بهتر باشد؟ بعد فرمود:
شب هنگام خواب 33 مرتبه خدای را با «سبحان اللّه‏» تسبیح کن و 33 مرتبه «الحمداللّه‏» بگو و نیز 34 مرتبه «اللّه‏ اکبر» را بر زبان بیاور، دخترم اگر این ذکر را هر شب تکرار کنی، خداوند مشکلات دنیا و آخرت را بر تو آسان می‏گرداند.
فاطمه بعد از شنیدن این سخنان، سه مرتبه گفت:
«از خدا و رسول خدا خشنودم»(4)
نقل شده است بعد از خروج پیامبر اکرم(ص) از خانه فاطمه(ع) آیه 30 سوره‏ء «اسرا» نازل شد و حضرت(ص) که همه وجودش رحمت و عطوفت بود فضه را که زنی پرهیزگار بود، برای کمک، در اختیار حضرت زهرا(س) گذاشت.(5)
بر اساس بعضی روایات وقتی فاطمه(س) از پدرش تقاضای خدمتکار کرد، پیامبر گریست و اندکی از مشکلات مسلمانها را برای او بیان کرد و بعد فرمود:
من دوست ندارم، ذره‏ای از پاداش خدمت تو در خانه کاسته شود.(6) پیامبر(ص) دخترش را به کار و فعالیت در خانه تشویق می‏نمود تا شوهرش و فرزندان او، از محبت همسری و مادری او بیشتر برخوردار شوند و این در حالی بود که او در حد امکان به انجام مسؤولیتهای خانه همت می‏گمارد.
امروز نوبت من است
فاطمه(س) گرچه دارای خدمتکاری دلسوز چون «فضه» شده بود ولی بر خود نمی‏پسندید که همه کار را بر دوش او بگذارد، لذا وظایف داخل خانه را تقسیم نمود سلمان می‏گوید:
فاطمه(س) را دیدم که کنار آسیاب نشسته و مشغول آرد کردن جو، است؟
چون آسیاب خون‏آلود بود، فرزندش حسین از شدت گرسنگی گریه می‏کرد، عرض کردم:
شما که خدمتکاری چون فضه دارید، چرا از او برای انجام این امور کمک نمی‏گیرید؟
فاطمه(س) فرمود:
نوبت او دیروز بود، امروز نوبت من است. عرض کردم
می‏خواهم به شما کمک کنم، کار آسیاب را انجام دهم یا حسین(ع) را آرام کنم؟
فرمود: من برای بچه‏داری مناسب‏ترم. انس کودک به مادرش بیشتر است، شما آسیاب کنید. مشغول آرد کردن جو شدم.(7)
فرجام شیرین
گزارش دیگری که بیانگر رنجهای فاطمه(س) در طول زندگانی کوتاه اوست، گزارشی است که جابر نقل کرده است:
پیامبر(ص) فاطمه را دید که پیراهنی بسیار خشن و کم‏ارزش پوشیده بود و با دست آسیاب می‏کند و در همان حال فرزندنش را شیر می‏دهد، پیامبر(ص) در حالی که اشک می‏ریخت فرمود:
دخترم سختیهای دنیا را تحمل کن تا به شیرینی و حلاوتهای آخرت دست یابی.
فاطمه(س) عرض کرد:
خدا را بر نعمتهایی که داده است سپاسگزارم. به همین مناسبت این آیه شریفه خطاب به پیامبر اکرم(ص) نازل شد:
«و لسوف یعطیک ربک فترضی»(8)
«پروردگار تو آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود گردی.»
تجلی ایثار
ایثار و از خود گذشتگی، یکی از مهمترین عوامل استحکام روابط و محبت میان اعضاء یک مجموعه است. نمونه‏های ایثار و گذشت در زندگی هر انسانی نشانگر بزرگی روح و علو همت اوست، از این نمونه‏ها در زندگی امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) فراوان دیده می‏شود. به این نمونه زیبا توجه فرمایید:
پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) را مشاهده نمود که مشغول کار هستند. از آنها پرسید:
کدام یک خسته‏تر هستید؟
امیرالمؤمنین(ع) پاسخ داد:
فاطمه!
رسول خدا(ص) در جای فاطمه(س) نشست و کار او را انجام داد.
از جمله نکاتی که در این گزارش کوتاه قابل توجه است، یکی همکاری علی(ع) با فاطمه(س) در امور خانه و دیگری نحوه پرسش است که پیامبر اکرم(ص) نمود و مستقیما خطاب به دختر خویش ننمود که می‏خواهم به تو کمک نمایم. از طرف دیگر علی(ع) با همین پاسخ کوتاه، عطوفت و مهربانی به همسرش را نشان می‏دهد و این می‏تواند درس بزرگی برای همه خانواده‏ها باشد که در روابط همسری، از خود گذشتگی یک اصل است و باید با مسایل زندگی خود و دیگران با ظرافت و مهربانی برخورد کرد. باید به خانه امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س) نگریست که خانه مهر و ایثار است.
روشن است آنگاه که روح تعاون در محیط محدود خانه اوج گرفت انسان، گذشت و فداکاری را پیشه خود نمود در جامعه نیز با همه گستردگیش اثر می‏ذارد، بنابراین محیط زندگی شخصی، زمینه‏ای برای رشد مکارم اخلاقی و آماده شدن برای حضور مفید در جامعه می‏باشد.
ادامه دارد.
پاورقیها:
1ـ دوم، آیه 30.
2ـ بحارالانوار، ج43، ص117، مناقب ابن‏شهر
 

الگوی سبز © 2008. Design By: SkinCorner